خلاصه تفسیر سوره تین بر اساس المیزان - ۷
(أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ، مگر خدا را احكم الحاكمين نيافتيد؟)
اين استفهام براى تثبيت مطلب قبل است. [یعنی همان آیه که میفرمود: اى انسان! آن انگيزهاى كه تو را وا مىدارد به اينكه روز جزا را تكذيب كنى چيست؟] احكم الحاكمين بودن خدا به اين معنا است كه او برتر از هر حاكمی است و حكمش متقنترين حكم است. خداوند در عالم خلقت و تدبير، حكمى مىراند كه به مقتضاى حكمت بايد رانده شود؛ حكمى متقن و بانفوذ. خداوند از یک سو احکم الحاکمین است و از سوى ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند، پس بر اساس حكمت واجب است كه خداوند میان پاداش این دو گروه در آخرت تفاوت بگذارد و همین مسئله است که معاد را ضروری میکند.
پس این که خداوند آیه (فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ) را با فاء تفریع شروع کرده، به این معنی است که دارد میگوید ای انسان! حال که خداوند احکم الحاکمین است، پس چرا روز جزا را انکار میکنی؟ یعنی توبیخ کردن انسان فرع بر احکم الحاکمین بودن خداوند است. به عبارت روشنتر چون احکم الحاکمین بودن خداوند روشن و بیابهام است انسان دیگر حق ندارد روز جزا را انکار کند.
[علامه طباطبایی در اینجا سه مقدمه کنار هم میچیند تا نشان دهد این آیات دارد ضرورت معاد را روشن میکند] مقدمه اول) انسان در احسن تقويم خلق شده است. آدمیان بعد از خلقت، به دو طايفه تقسيم مىشوند: طايفهاى كه از نظام خلقت خدادادیشان (تقویم احسن) خارج میشوند و به سوى اسفل سافلين برمىگردند و طايفهاى كه به همان نظام خلقت خدادادی و بر صراط فطرت اولشان باقى مىمانند. مقدمه دوم) خداوند، احكم الحاكمين است. مقدمه سوم) حكمت خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يك جور معامله نكند. پس نتيجه مىگيريم كه بايد روز جزايى باشد تا هر طايفهاى به جزاى عملى كه كرده است برسد.
[این برداشتی که علامه از این آیات شریف کردهاند به روشنی به ذهن نمیآید. چگونه این همه مطلب از دل این آیات بیرون کشیدهاند؟ اصلا آیه در مقام بحث از چرایی معاد نبود که علامه این چنین مقدمات را پشت هم میچینند و نتیجه میگیرند.]