«...حالا میتونم سؤال بعدیمو بپرسم؟»
موبد به پشتی صندلی تکیه داد و گفت: «چرا که نه»
برخوردش خیلی برام جالب بود.
بین سؤالهایی که یادداشت کرده بودم، نگاه کردم ببینم کدومش مهمتر هست... آهان پیداش کردم:
« زنها در دین شما چه قدر ارزش دارن؟ آیا حق و حقوقی دارن؟»
موبد پشتش رو از صندلی جدا کرد؛ هر دو آرنجش رو روی میز گذاشت؛ دستهاش رو در هم گره کرد و با حالت مطمئن و حقبهجانبی جواب داد:
«ارزش و جایگاه زن در آیین زرتشت، فوقالعاده هست.
زنان همیشه برای ما محترم بودند.
چیزهایی مثل بیارزش دونستن زن، آزار زن، چندهمسری و خیلی چیزهای دیگه که بعضیها میخوان به ما نسبت بدند، هیچ کدوم مربوط به تعالیم زرتشت نیست.»
گفتم: «ولی میگن توی کتابهای زرتشتی هم این چیزا نوشته شده.»
موبد پارچ شیشهای کنار میز رو برداشت؛ کمی آب ریخت توی لیوان؛ اول به ما تعارف کرد؛ بعد سرکشید و گفت: «یه لحظه اجازه بدید...»
تلفن روی میز رو برداشت؛ شمارهای گرفت و بعد از چند لحظه گفت: «از مهمونای ما پذیرایی نکردیدا!... شیرینی...؟» و نگاهی به ما کرد تا ببینه مخالفتی داریم یا نه.
بعد ادامه داد: «آره شیرینی خوبه.»
گوشی رو که گذاشت، رو کرد به ما و گفت: «ببینید، یک سری رسمها در ایران باستان وجود داشته. بعضیهاش هم غلط بوده. یک عده فکر کردند اینها مال زرتشتیهاست؛ در حالی که اصلاً این طور نیست.»
پریدم وسط حرفش و گفتم: «پس کتابهای خودتون...»
گفت: «بعضیها اینها رو وارد کتابهای زرتشتی هم کردند.
حتماً میدونید که آیین مزدیَسنا، یک آیین کهن و ریشهدار هست.
در طول زمان، مطالبی به این آیین اضافه یا از اون کم شده. ولی ما همهی اونها رو جزء تعالیم زرتشت نمیدونیم.
اون چیزی که مطمئنیم سرودههای زرتشته، «گاتها»ست.»
گفتم: «شعر گفته»
اخمای موبد رفت توی هم.
هما سرفهای کرد و گفت: «شوخی کرد. ببخشید. شما ادامه بدید».
یه کم گیج شده بودم! خب خودش گفت: «سروده»های زرتشت
ادامه دارد...