یه کم گیج شده بودم! خب خودش گفت: «سروده»های زرتشت!
موبد ادامه داد: «بنا بر این، ملاک ما گاتها هست. حالا شما برید ببینید توی گاتها اثری از این حرفها در مورد زن میبینید؟! معلومه که نمیبینید. پس دیگه کاری به بقیه مطالب نداشته باشید.»
به نظرم حرفش منطقی بود. مهم کتابی هست که خود زرتشت نوشته.
گفتم: «خیلی ممنون. حالا سؤال بعدی...»
موبد گفت: «قانع شدی؟»
گفتم: بله
لبخند رضایتی زد و گفت: حالا بعدی
یک دفعه یک نفر در زد و با جعبه شیرینی وارد شد. هر کدوممون یک شیرینی برداشتیم.
نصف شیرینی رو خوردم و سؤال بعدی رو پرسیدم:
❓«یه جا خوندم که شما احکام عجیب و غریبی دارید. مثلاً... اگر کسی سگ رو بکشه، اعدام میشه! اگر گربه رو بکشه، ثواب داره!...
یا مثلاً یه جور تطهیرهای خاص با... چیز!... یعنی با... ادرار گاو
یا احکام خانمها...»
موبد با اعتماد به نفس خاصی گفت: «اگر یه دونه از اینها رو توی گاتها پیدا کردی، من اسم خودم رو عوض میکنم.»
یه جوری محکم و مطمئن جواب میده، که دیگه جای هیچ حرفی باقی نمیمونه!
دیگه تقریباً مطمئن شدم که هرچی در مورد آیین زرتشت بد میگن، غلطه.
گفتم: «پس حتماً بردهداری و این جور چیزها هم توی گاتها نیست. درسته؟»
گفت: «اشو زرتشت و بردهداری؟! تو باورت میشه؟!»
گفتم: نه.
خلاصه هرچی اشکال پرسیدم، گفت: «در گاتها نیست!»
بعضیاشو دیگه نپرسیدم. خودم به خودم گفتم: «در گاتها نیست!»
سؤالاتم که تموم شد، موبد مقداری در مورد زرتشت و تعالیم انسانی و مترقی اون گفت.
گفت که اگر همه از آموزشهای زرتشت پیروی کنند، دنیا گلستان میشه...
صحبتها که تموم شد، چند تا عکس گرفتیم؛ یه چرخی هم توی آتشکده زدیم و خداحافظی کردیم.
توی راه خونه، با خودم گفتم امشب که خاله اینا میان خونهمون، یقه «نازنین» رو میگیرم...
نازنین، دخترخالم، دانشجو هست و به قول خودش در مورد زرتشت و این جور چیزا خیلی مطالعه کرده!
بعضی از این اشکالا رو نازنین گفته بود!
حالا باید بهش بگم که همهشون غلطه.
ادامه دارد...