يکبار که درفصل زمستان و هوای سرد بامادرم کنار بخاري نشسته بوديم گفتم مادر! شما که بچه بوديد در زمستان سرد شهرمان(در استان زنجان) چگونه گرم ميشديد؟ گفت زمستانها برايمان خيلي سخت بود.خيلي ها در همين سرماي زمستان مريض شده و مي مردند.
مي گفت برخي مواقع که سرما شديد ميشد ما به همراه برادر و خواهرانم به آغل حيوانات و طويله مي رفتيم که بخاطر وجود حيوانات ،گرم بود.مادرم تعريف ميکرد که ما با وجود اينکه وضع مالي مان بد نبود ولي خيلي اوقات براي آتش زدن چوب ها و تهيه ی منقل براي کرسي به کمي نفت احتياج داشتيم تا چوبهاي خيس بسوزند اما برخي اوقات حتي ذره ای نفت هم پيدا نميشد.
مادرم میگفت يکبار پدرش(فوت 1351شمسی) براي تهيه ی يک گالن نفت در سرماي زمستان با پاي پياده به شهري در مجاورت شهرمان که حدود 10 کيلومتر فاصله داشت رفت تا بتواند يک گالن نفت براي مصرفمان بياورد!
اما امروز به برکت انقلاب عزیز اسلامی ما نسل سوم و چهارم انقلاب آنقدر در رفاه و راحتی غوطه وریم که حتی تصور خاطرات مادرها و مادربزرگهایمان از قبل انقلاب برایمان دشوار است.
کاش لااقل آقاکامران راننده ی اسنپ هم بخشی از سختی های قبل انقلاب را چشیده بود تا اینقدربرای برخی مسافرانش سفره ی بدگویی ها از انقلاب را باز نکند.
راست می گوید مادر که شما آنزمانها را ندیده اید تا قدر این خوشی ها را بدانید!
واقعا آن سختی های باور نکردنی کجا و این رفاه و آسایش کجا؟
کاش قدردان و شاکر باشیم.