زبان و خط واحد جهاني بهائيت
حسين علي نوري (بهاء الله) بر اثر تأثيرپذيري از حرف و حديث هاي نظريه پردازان و متفكران دوران خود، ايده زبان و خط واحد جهاني را به نام خود زده، مي نويسد: «يا لسانی بديع و يک خط از خطوط اختيار نمايند و در مدارس عالم اطفال را به آن تعليم دهند.»(۱)
بهائيان تا مدتها اين شعار را يكي از تعاليم سركرده خود، يعني حسين علي بهاء مي دانستند؛ ولي كم كم كه نظريه پردازان با بررسي هاي كارشناسانه معايب و آسيبهاي اين ايده را فهميدند، از حرف خود بازگشتند؛ ولي اين شعار همچنان در تعاليم بهائيت بود و امروز نيز مي توان رد پاي آن را در آثار بهائيت يافت؛ ولي ديگر به عنوان يك تعليم الاهي و ايده خارق العاده و بديع مطرح نمي شود.
جالب اينجاست كه حسين علي نوري با آن هم ادعاي نبوت و الوهيت، كمي فكر نكرد كه چنين نظريه اي، هر چند كه به ظاهر روشنفكرانه است و در ميان جوامع پيشرفته مطرح است، ولي لزوماً نمي تواند خوب باشد؛ همچون بسياري از نظريه ها و ايده هايي كه امروزه در ميان جوامع غربي مطرح است.
حسين علي نوري كمي دقت نكرد و نينديشيد كه اگر بساط همه زبانها جمع شود و زبان واحد جهاني مطرح شود، كم كم با به دست فراموشي سپرده شدن زبانها محلي ملل و اقوام، ارتباط بشر با گذشته قطع خواهد شد. بسياري از فرهنگ ها و آثار فرهنگي و … نابود خواهد و …
از همه اين مباحث كه بگذريم، چرا سران و رهبران بهائيت تاكنون براي تحقق دستور صريح سركرده خود، يعني حسين علي نوري (بها) قدمي برنداشتند و كاري نكردند؟
از سه حال خارج نيست: يا اينان شعار حسينعلي نوري درباره زبان و خط واحد جهاني را از اساس اشتباه، معيوب و آسيبزا مي دانند كه به اين معناست كه پيروان حسين علي نوري از او بهتر مي فهميدند. يا پيروان حسين علي نوري، آنچنان هم كه بايد و شايد از او حرف شنوي نداشته و مطيع او نبوده و او را واجب الطاعه نمي دانند، از اين رو حرفهاي او را به صورت گزينشي انجام مي دهند و خود ايشان هستند كه صلاحشان را تشخيص مي دهند و يكي در ميان به اوامر سرور خود ايمان دارند يا اينكه اصلا بحث منافع شخصي مطرح نيست، بلكه همگان به ناكارآمدي و بطلان اين نظريه باور پيدا كرده و بر آن اجماع كرده اند؛ به گونه اي كه بهائيت نيز ترجيح مي دهد، نه تنها نسبت به آن مانور نمي دهد، بلكه آن را پنهان كرده و به فراموشي بسپارد،
بر اساس هر حالتي كه انتخاب كنيم، بهائيت نمي تواند پيروان خود را به مسير حق هدايت كند، زيرا يا سركرده اش اشتباه مي گويد كه معلوم نيست، كدام آموزه اش در مسير هدايت و كداميك در مسير ضلالت است يا پيروانش يكي در ميان به حرف او گوش مي دهند و همه اوامر او را درست و كارساز نمي دانند و چه بسا اوامر بسياري را به تشخيص خود از آموزه هاي او كنار گذاشته يا تا كنون حذف كرده اند كه در هر صورت هدف اصلي يعني هدايت محقق نمي شود، چون يا رهبرش اشتباه مي گويد و بيراهه نشان مي دهد يا پيروانش از هدايت كامل او بي بهره اند يا اصلا اين مسير به ضلالت مي رسد و هدايتي در كار نيست.
چه زود ناكارآمدي تعاليم بهائيت روشن است…
-----------------------------------
پانوشت
۱. اشراقات، ص ۷۸