اتفاق و اتحاد ديني از شعار تا واقعيت بهائيت
بهائيت يك جريان سياسي در قالب فرقه اي مذهبي است. رسالتش تفرقه افكني به ويژه ميان شيعيان است؛ ولي سرانش، به ويژه حسين علي نوري (معروف به بهاء الله، سركرده بهائيت) از اتحاد و اتفاق سخن مي رانند: «ديناللّه و مذهباللّه محض اتحاد و اتفاق اهل عالم از سمآء مشيّت مالک قدم نازل گشته و ظاهر شده آن را علت اختلاف و نفاق مکنيد. سببِ اعظم و علت ِکبری از برای ظهور و اشراق نيّر اتحاد دين الهی و شريعه ربانی بوده و نموّ عالم و تربيت امم و اطمينان عباد و راحت مَن فی البلاد از اصول و احکام الهی.»(۱)
عباس افندي نيز همچون پدرش حسين علي، درباره اتحاد و آثار دين مي گويد: «دين بايد سبب الفت و محبّت باشد؛ اگر دين سبب عداوت شود، نتيجه ندارد، بيديني بهتر است، زيرا سبب عداوت و بغضاء بين بشر است و هر چه سبب عداوت است، مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است، مقبول و ممدوح؛ اگر دين سبب قتال و درندگي شود، آن دين نيست، بيديني بهتر از آن است، زيرا دين بمنزله علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود، البتّه بيعلاجي بهتر است؛ لهذا اگر دين سبب حرب و قتال شود، البتّه بيديني بهتر است».(۲)
حال جاي سئوال است كه:
۱. بهائيان، بابيت را دين ميخوانند، پس چرا عباس افندي حاصل بابيت را ضرب اعناق، هدم بقاع و حرق کتب ميداند: «در يوم ظهور حضرت اعلي (عليمحمد شيرازي) منطوق بيان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدق بود».(۳)
۲. چرا حسين علي نوري كه شعار اتحاد و اتفاق مي دهد و از اختلاف و نفاق نهي مي كند، به دوران خود، سبب تفرقه و كشتار ميان بابيان شد؛ مگر نه اينكه عليمحمّد شيرازي يك سال پيش از اعدام، يحيي نوري (صبح ازل) را جانشين خود قرار ميدهد و از او ميخواهد خود را پنهان كند تا كسي متوجه او نشود.(۴) عليمحمّد در وصيتنامه خود مينويسد: «هذا كتاب من عند الله المهيمن القيوم الي الله المهيمن القيوم… هذا كتاب من علي قبل نبيل ذكر الله للعالمين الي من يعدل اسمه اسم الوحيد… قل كل من نقطة البيان ليبدؤن ان يا اسم الوحيد فاحفظ ما نزل في البيان و امر به فانك لصراط حق عظيم…».(۵)
مگر نه اين است كه جاني کاشاني در گزارش وصيت عليمحمّد شيرازي به جانشيني يحيي نوري ميپردازد: «بناي غروب شمس ذکريه و طلوع قمر ازليه شده و لهذا به عدد واحد از آثار ظاهر خود که طبق باطن بوده باشد، از قبيل قلمدان و کاغذ و نوشتجات و لباس مبارک و خاتم شريف و امثال آن را به جهت حضرت ازل فرستادند و وصيتنامه نيز فرموده بودند و نص به وصايت و ولايت ايشان فرموده و فرمايش کرده بودند که هشت واد بيان را بنويسد».(۶) ظاهر نوشتار جاني کاشاني گواه آن است که عليمحمّد شيرازي، يحيي نوري (صبح ازل) را «من يظهره الله» و موعود عليمحمّد شيرازي ميدانسته است.(۷) تصوير وصيتنامه باب که در آن صبح ازل را به عنوان جانشين خود تعيين کرده، در مقدمهي کتاب نقطه الکاف توسط ادوارد براون ارائه شده است.(۸)
مگر نه اين است كه بر خلاف همه اسناد و شواهد، حسينعلي نوري که ۱۸ سال بهعنوان پيشكار در خدمت برادرش (يحيي) بود و از او پيروي ميكرد،(۹) هنگاميکه موقعيت را مناسب ديد، با رد صلاحيت يحيي، ادعاي «من يظهره اللهي»(۱۰) کرد. اختلاف اين دو برادر براي کسب رياست جريان بابيت، سبب تفرقه بابيان و پيدايش دو جريان بابيان ازلي و بهائيان شد؛ بر اين اساس، نبود بابيت و بهائيت به عنوان ديانت، بهتر است، زيرا سبب اختلاف ميان دو برادر و پيروانشان شد.
۳. از تفرقه ميان بابيان كه بگذريم، گرفتار تفرقه بهائيان مي شويم. علت تفرقه ميان بهائيان پس از مرگ حسين علي نوري چه بود؟
مگر نه اين است كه وي در وصيتنامه خود، نخست عباس افندي (غصن اعظم) و پس از او محمد علي افندي (غصن اکبر) را به عنوان جانشين خود مشخص ميکند: «وصية الله آن كه بايد اغصان (لقب خويشاوندان باب) و افنان (لقب خويشاوندان بهاءالله) و منتسبين، طراً بغصن اعظم ناظر باشند … قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم … محبت اغصان بر كل لازم … احترام و ملاحظهي اغصان بر كل لازم».(۱۱)
چرا پس از مرگ حسين علي نوري، بين دو برادر (غصن اکبر و غصن اعظم) اختلاف پديد آمد و کار به دعوا و ناسزاگويي کشيد. عبدالبها كه مي گويد: اگر دين سبب تفرقه و قتال شود، بي ديني بهتر است، چرا طرفداران خود را ثابتين و طرفداران برادرش محمد علي افندي را ناقضين ميخواند؟ غير از اين است كه تفرقه افكني او سبب شد كه محمد علي افندي طرفداران خود را موحدين و طرفداران برادر را مشرکين ميناميد؟
مگر بنا به وصيت حسين علي نوري، نميبايست پس از عباس افندي، محمد علي افندي رياست بهاييان را در دست ميگرفت: «قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم»؛(۱۲) ليکن پس از درگيريهاي عباس و محمد علي، عباس بر خلاف وصيت پدر، شوقي افندي نوهي دخترياش را به عنوان جانشين خود معرفي کرد. به همين دليل برخى از بهاييان رياست شوقى را نپذيرفتند و منازعات و درگيريهاي جديدي رخ داد.
جالب است كه اين تفرقه افكني ها و خلف وعده ها، به گونه اي پيش رفت كه برخلاف پيشبيني عباس، شوقي افندي عقيم بود و جانشيني هم براي خود تعيين نکرد، از اينرو سران بهائيت پس از مرگ شوقي در پي کسب رياست بودند و هر يک خود را حق و ديگران را باطل ميخواند. در اين ميان عمق درگيريهاي طرفداران روحيه ماکسول (همسر شوقي افندي) و طرفداران ريمي (رييس سابق هيئت بين المللي بهايي) از سايرين بيشتر بود؛ به گونهاي که ريمي بيتالعدلي را که روحيه ماکسول بنا نهاده بود، نامشروع خواند و بيتالعدل نيز ريمي را طرد روحاني کرد.
بر پايه اين گزارش و وجود چنين تفرقهاي، آيا بهائيان مي توانند از وحدت و اتفاق و عدم تفرقه سخن برانند و اين شعار را با سرگذشت بهائيت تطبيق کنند و سپس آن را دين بخواند؟! يا بي ديني را بهتر از بهائيت مي دانند؟
۴. بحث از الفت و اتحاد و تفرقه را چه كساني مي توانند گزارش كنند؟ آيا الجار ثم الدار اينجا هم مصداق دارد كه از خواهر حسين علي نوري درباره صداقتش سئوال كنيم؟ آيا بهاء پرستان سخنان عزيه خانم نوري درباره خشونت و ظلم يزيدگونه حسين علي نوري را شنيده اند كه مي نويسد: «مردم به دليل خشونت و ظلم بهاءالله دربارهي او ميگفتند: اگر حسينعلي مظهر حسينِ علي است، هزار رحمت حق بر روان پاك يزيد».(۱۳) آيا با وجود چنين مدعي نبوتي، بي ديني بهتر نيست؟
۵. اگر قرار بر اتحاد و تفرقه زدايي و الفت و محبت بود، چرا عباس افندي از هراسي مينويسد که حسين علي نوري در دل مسلمانان انداخت: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شيعيان) را هميشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسي در کربلا و نجف در نيمه شب جرأت مذمّت نمينمود. و جسارت بر شناعت نميکرد».(۱۴)
يادسپاري:
بهائيت در شعار از الفت ميگويد، در حالي که اگر يک بهائي تحقيق و تحري حقيقت کند و آموزهها، سيستم اداري و رهبري و … بهائيت را حق نيابد و بر آنها اشکال وارد کند، به بدترين مجازاتها و گونههاي طرد روبرو ميشود. آيا ميتوان اين برخورد بهائيت را سبب الفت دانست يا بر اساس تعاليم عباس افندي بايد گفت در اين موارد بيديني بهتر از پذيرش بهائيت به عنوان يک دين است.
روشن است كه گروهك بهائيت نه تنها سبب الفت و محبت نشده، بلکه مملو از خشونت و درگيري و اختلاف است. حسين علي نوري، ۲۷ سال سرکرده جريان خودشيفته و نژادپرستي(۱۵) بود که عباس افندي درباره آموزههايش مينويسد: «و در يوم ظهور حضرت اعلي منطوق بيان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود.»(۱۶) حسين علي نوري بر سر جانشيني عليمحمد شيرازي (باب) چه جنجالها و اختلافات و فحاشي و کشتارها که به راه نيانداخت آنگونه که خواهرش عزيه نوري درباره خشونت و ظلم يزيدگونه حسين علي نوري مينويسد: «مردم به دليل خشونت و ظلم بهاءالله دربارهي او ميگفتند: اگر حسينعلي، مظهر حسينِ علي (امام حسين عليه السلام) است هزار رحمت حق بر روان پاك يزيد.»(۱۷) همچنين عباس افندي از هراسي مينويسد که پدرش يعني حسين علي نوري در دل مسلمانان انداخت: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شيعيان) را هميشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسي در کربلا و نجف در نيمه شب جرأت مذمّت نمينمود. و جسارت بر شناعت نميکرد.»(۱۸)
پس از عباس افندي و برادرش محمد علي بر سر جانشيني پدر اختلاف پيدا کردند و دعواهاي حسين علي نوري و ميرزا يحيي نوري (صبح ازل) تکرار شد.
بر اين اساس همانگونه که از شوقي افندي هم گزارش شد، روي خوش، گفتار نيکو و آغوش باز بهائيان تنها براي جذب مخاطباني است که اطلاعي از حقايق بهائيت ندارند و در حقيقت آنان در پي جذب پيرو، يافتن اکثريت و تشکيل حکومت هستند براي اجرا تعاليم داعش گونه خود که گذشت، زيرا آنان غير بهائيان را نژادپستتر، سنگريزه و غير آدم ميدانند.
۶. به راستي بهائيت با وجود اين همه فرقه سهرابي و ارتدكس و بيت العدلي و جمشيدي و … مي تواند از اتحاد و عدم تفرقه سخن بگويد؟
سئوال پاياني: آيا با وجود اين هم ضد و نقيض در شعارها و تعاليم بهائيت و ميان گفتار و كردار سران اين جريان، بي ديني بهتر از بهائيت متناقضِ تفرقه سازِ خشونت طلب نيست؟
پانوشت
۱. مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، لوح اشراقات.
۲. پيام ملكوت، ص ۴۴ ـ ۴۵.
۳. مکاتيب، ص ۲۶۶.
۴. نك: فتنه باب، ص ۱۴۷.
۵. قسمتي از الواح خطي نقطه اولي آقا سيد حسين كاتب، ص ۱۳؛ همچنين نک: نقطه الکاف، ص ۱۹.
۶. نقطة الکاف، ص ۲۴۵.
۷. پيشين، ص ۱۸. همچنين نك: پايگاه جامع شناخت بهائيت.
۸. کاشاني، جاني. نقطة الکاف. ليدن هلند: مطبعه بريل، ۱۹۱۰ م. مقدمهي کتاب: ص (۱۹) له ـ لد.
۹. هشت بهشت، ص ۲۱۶.
۱۰. «من يظهره الله» موعودي است که عليمحمّد شيرازي در کتاب بيان وعده آمدنش را داده است؛ به معناي کسي که خدا ظاهرش ميکند.
۱۱. مجموعه الواح مبارکه، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۳.
۱۲. همان، ص ۴۰۲.
۱۳. تنبيه النائمين، ص ۱۲. همچنين نك: پايگاه جامع شناخت بهائيت.
۱۴. مکاتيب، ج ۲، ص ۱۷۷.
۱۵. مستندات نژادپرستي و توهين به ديگران در تناقضات تعليم وحدت عالم انساني گذشت.
۱۶. مکاتيب، ج ۲، ص ۲۶۶.
۱۷. پيشين.
۱۸. پيشين، ج ۲، ص ۱۷۷.