قواعد التفسیر
نمونه هایی از کارکردهای سیاق واژه ای
بر اساس مطالب بیان شده، مفسّر بايد بداند كه مفهوم بسيارى از كلمات قرآنى به همان معناى لغوى محدود نمى شود، بلكه قرآن آنها را در مفاهيم وسيعى بكار برده و با روش هاى خاص خود چهره هاى گوناگون و معانى گسترده اى براى آنها ابداع كرده است، بطوری که در بسیاری از موارد نمى توان اين نوع كلمات را به هيچ زبانى ترجمه كرد بلکه نیازمند شرحی مختصر در زبان مقصد است.
در گذشته علمايى چون راغب اصفهانى در المفردات و ابى منصور ثعالبى نيشابورى در كتاب فقه اللغة و علماى علم اصول مانند شهيد ثانى صاحب معالم در مباحث الفاظ تا حدودى به این نکته قرآنی توجه كرده اند.
اخيرا نيز مطالعاتى ابتكارى توسط پروفسور توشی هیکو ايزوتسو مترجم ژاپنى قرآن و استاد دانشگاه مک گيل كانادا صورت گرفته است. وى این مباحث را تحت عنوان «كلمات كليدى و کانونی» قرآن مورد بحث قرار داده و «كلمات كليدى» را چنين تعريف مى كند:
«كلماتى را كه نقش واقعا قطعى در ساختن جهان بينى تصورى قرآن دارند، به نام «كلمات يا اصطلاحات كليدى» قرآن مى ناميم. كلماتی همچون اللّه، اسلام، ايمان، كافر، نبى و رسول از اين قبيل است. مهمترين و نيز دشوارترين كار دانشمند معنى شناس كه مى خواهد قرآن را از اين لحاظ مورد مطالعه و تحقيق قرار دهد، استخراج اصطلاحات كليدى قرآن از ميان واژگان قرآنى است؛ چرا که همين استخراج اصطلاحات كليدى، تعيين كننده همه كارهاى تحليلى آينده وى خواهد بود. بدون شک اين عمل شالودۀ تمام بنايى است كه بايد بسازد.»[1]
برای روشن شدن نظریه پروفسور توشی هیکو ايزوتسو كلمه «كتاب» را در نظر بگیرید این واژه یک معناى اساسى يا محتواى تصورى(استعمالی) ويژه خود را دارد و آن عبارت از «نوشته» و «نامه» است كه اگر این كلمه از قرآن هم بيرون برود، همان معنى را براى خود حفظ مى كند. اين معنى را مى توان به نام معنى «اساسى» آن كلمه تلقی نمود، ولى اين معناى اساسى تمام معناى آن كلمه نيست و در اينجا سيماى دوم معنى كلمه آغاز مى شود.
بنابراین كلمه «كتاب» در قرآن از سوئی با هاله اى از قدسيت احاطه شده و اهميت ويژه اى پيدا كرده و از سوی دیگر معنای اساسی آن با ساير مفاهيمی چون اللّه، تنزيل، نبى و اهل، ارتباط نزدیکی بر قرار نموده است.
با این توصیفات، اين كلمه در زمينه و بستر قرآنى بايد در رابطه اين اصطلاحات و نسبت سنجی با آنها در نظر گرفته شود و تا زمانى كه كلمه «كتاب» در متن قرآنى بكار رفته باشد، این قدسيت و ارتباط با اصطلاحات مذکور، جزئى از معنى آن كلمه است كه گاهی نیز بسيار مهمتر از خود معنى اساسى آن است.[2] ايزوتسو اين بخش از معنى را معناى «نسبى» كلمه ناميده است.
معنى اساسى كلمه «كفر» «پوشاندن» است، همچنان كه به شب كه همه چيز را در تاریکى خود فرو مى پوشاند و يا كشاورز كه دانهها را در زير خاك مى پوشاند، «كافر» گفته می شود. اين كلمه در مورد انسان هاى ناسپاس نیز بكار رفته است؛ زيرا چشمان خود را در مقابل نعمات و احسان و نیکي ها مى بندند و بدون اظهار تشكر از برابر آنها مى گذرند، درست نقطه متقابل «شكر» به معناى سپاسگزار بودن و اظهار نعمت.
در قرآن اين كلمه در داخل یک ميدان بسيار مهم قرار گرفته و تحت تأثير واژه «ايمان» ارتباط مستقيمى با كلمه «اللّه» پيدا كرده و ديگر كفر تنها بيان كننده مفهوم ساده ناسپاسى نبوده بلكه معنى ناسپاسى به «احسان و عنايت الهى» راه پيدا كرده است و اين نخستين مرحله در گسترش معناشناختى اين كلمه در قرآن است.
در مرحله دوم قرآن به انسان مىآموزد كه نخستين گام براى رسيدن به ايمان واقعى اين است كه پدیده های طبيعى پيرامون خود را همچون آيات خدا بنگرد و در برابر آنها سپاسگزار باشد؛ زيرا خداوند تمامى آنچه را در زمين است براى آدميان آفريده است؛ (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً)[3] و به عبارت ديگر، شرط اساسى ايمان اين است كه آدمى بر اين باور باشد كه كاملا به خدا وابسته بوده و نيازمند به اوست؛ (أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ)[4]
از اينجا فعل «كَفَرَ» بتدريج از معناى اصلى خود «ناسپاسى» به ميدان «نفى ايمان» و «ناباورى» نزدیک و نزدیکتر مى شود تا جايى كه ديگر واژه «كَفَرَ» معناى ضدّ شكر (سپاسگزار بودن) را ندارد بلكه كلمه اى ضدّ «آمَنَ» گشته و واژه «كافر» در برابر كلمه «مؤمن» قرار گرفته و به همين ترتيب كلمه «شكر» بسيار به مفهوم ايمان نزدیک شده و در بسيارى از جاها «شكر» مرادف «آمن» ذكر شده است.
در مرحله سوم كلمه «كفر» تحت تأثير مرادفاتى چون شرك[5] و لوازم آن واقع شده و پيروى از ظن و گمان[6]، ضلالت و گمراهى[7]، ظلم[8] و پيروى از هوى[9] و كبر[10] و طغيان[11] و استهزاى وحى و رسالت[12] و انكار اصول سه گانه اسلام[13] و ترک دستورهاى الهى[14]، جزو مفاهيم اخلاقى آن شده است.
همانگونه که بیان شد با توجه به حوزه وسيع معنايى اين واژه بخوبى مى توان دريافت كه ترجمه اين نوع كلمات به هيچ زبانى امكان پذير نبوده یا دست کم مشکل است و واژه هايى چون «ناسپاسى، ناباورى، حق پوشى و ناگرويدن» در فارسى يا «Unbeliever» در انگليسى هر كدام جزء كوچک و محدودى از مفاهيم وسيع و پهناور اين كلمه در قرآن است.
بر این اساس اين نوع كلمات و اصطلاحات كليدى را مانند كلمات اصطلاحى هر علم و مكتبى بايد همچنان محفوظ نگه داشت و در آغاز يا پايان تحت عنوان فرهنگ اصطلاحات مفاهيم آنها را به طور فشرده توضيح داد.[15]
در ميان كلمات كليدى، برخى از كلمات جنبه كانونى براى ساير كلمات دارند. ايزوتسو مقصود از كلمه كانونى را كلمه كليدى خاصى مىداند كه نماينده و محدود كننده یک حوزه و محوّطه تصورى يعنى به اصطلاح یک «ميدان معنى شناختى» نسبتا مستقل و متمايز در درون یک كلّ بزرگتر از واژگان است؛ مثلا كلمه «ايمان» با همه كلمات مشتق شده از ريشه آن، اگر از جنبه كانونى مورد توجه قرار گیرد، عده اى از كلمات كليدى همچون دانه هاى خوشه پيرامون آن مشاهده مى شود كه روي هم رفته یک حوزه و محوّطه تصورى را در داخل كلّ واژگان قرآنى تشكيل داده اند. برخى از اين كلمات مانند «شكر» و «اسلام» (تسليم شدن) و «تصديق» (درست انگاشتن وحى) و «اللّه» به عنوان موضوع ايمان و جز اينها در جهت مثبت، و كلماتى چون «كفر» (بىايمانى) و «تكذيب» (دروغ شمردن وحى) و «عصيان» (نافرمانى) و «نفاق» (به دروغ خود را با ايمان نشان دادن) و غيره در جهت منفى پيرامون كلمه محورى «ايمان» جمع شده اند.
[1] - خدا و انسان در قرآن، ص 22 و 23؛ قرآن ناطق، ص 305.
[2] - معالم الدين، مباحث الفاظ، ص 33 و 47.
[3] - بقره : 29.
[4] - فاطر : 15.
[5] - به عنوان نمونه رجوع شود به سورههاى انعام : 1؛ رعد : 33؛ غافر : 12؛ مائده :72 و 73.
[6] - رجوع شود به سورههاى يونس : 66؛ ذاريات : 10 و 12؛ نجم : 27 و 28.
[7] - رجوع شود به سورههاى نساء : 167؛ ابراهيم : 18.
[8] - رجوع شود به سوره مريم : 37 و 38.
[9] - به عنوان نمونه رجوع شود به سورههاى قصص : 5؛ مائده : 77؛ بقره : 120 و 145؛ روم : 28.
[10] - رجوع شود به سوره هاى اعراف : 75 و 76، ص : 71 و 75، غافر : 71 و 76.
[11] - سوره هاى مائده : 64 و 68؛ كهف : 80
[12] - سوره هاى انبياء : 36؛ كهف : 106؛ بقره : 108.
[13] - سوره هاى بقره : 89؛ جاثيه : 24.
[14] - آل عمران : 97.
[15] - قرآن ناطق، ص 308.