مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب نو نوایی
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
نو نوایی

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

نونوایی

هوا بد جوری گرم بود. قشنگ آدم یاد جهنم می‌افتاد. همون قسمتی که اختلاس‌گرها رو عذاب میدن. میگن هر چی بیشتر دزدی کنی دمای جهنم بیشتر میشه. با این حساب هنوز آلیاژی تولید نشده که بشه بعضی آقایون رو توش انداخت. به نظرم خود جهنم ذوب بشه و اصلا تغییر کاربری بده. بگذریم. تو صف نونوایی بودم. یه جوری آفتاب می‌زد به کله‌مون انگار قبلا به خورشید بی‌حرمتی کرده باشیم. لامصب داشت انتقام همه ابرهایی که تو زمستون جلوش رو ‌گرفته بودن از ما می‌گرفت. نفر جلوییم کچل بود. تاس تاس! آفتاب می‌خورد به کف کله‌اش و اون هم مثل ذره‌بین گرما و حرارت رو متمرکز می‌کرد رو ما. تو همین وضعیت که مثل حسن یزدانی تو دقیقه آخر کشتی داشتیم عرق می‌ریختیم شاطر اومد جلوی همه و یه پارچ قرمز پلاستیکی گرفت دستش و لیوان رو تا سرش پر کرد. خدای من! شربت آبلیموی زعفرونی تگری. باد کولر، بوی زعفرون و آبلیمو رو تو کل نونوایی پخش کرد. قطرات عرق روی بدنه لیوان تشکیل شده بود. یه ضرب رفت بالا. اینقدر سریع کشید بالا که آدم رو یاد پول بچه یتیم مینداخت. رفتم جلو و صدایی صاف کردم و گفتم: «داداش! چرا روزه نمی‌گیری؟» یه پوزخند تحویلم داد و گفت: «روزه گرفتن مال امام علی ه نه ما» زیر لب گفتم: «عجب!» نوبتم که شد سه تا نون کنجدی برداشتم و زدم بیرون. یکهو داد زد: «اوهوی! پولش چی؟» برگشتم و گفتم: «دادن حق کارگر هم مال امام رضاس ...»  فریاد زد: «مرد حسابی! از اسم امام رضا سوء استفاده نکن!» و یک دفعه یه سنگ از سنگ‌های نونوایی رو پرت کرد به طرفم. من هم سریع جاخالی دادم و سنگ خورد تو سر کچل همون ذره‌بینه. ناله زد: «آی! سرم!» یه پیرمرده که لباش بدجور خشک شده بود و قشنگ معلوم بود روزه بهش فشار آورده سریع گفت: «زدن آدم بی‌گناه هم کار یزید و شمره.» کچله همون طور که سرش رو گرفته بود با صدای ضعیفی ناله کرد: «کله‌ من داغون شده. اینها کرسی تاریخ اسلام گذاشتن!» بوسیدمش و حلالیت گرفتم. پول رو پرت کردم رو پیشخوان و سریع از نونوایی خارج شدم. همین طور که تکه ای از نون رو توی دهنم گذاشته بودم با خودم فکر می‌کردم چقدر روزه‌خوار زیاد شده! زود قضاوت نکنید. شاید عذر شرعی داشته باشم. البته اون هم شاید ... اصلا ولش کن ... به من چه ... طاعات‌تون قبول!

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما