نويسنده: شيخ محمّد مهدي شمس الدين
مترجم: مرتضي آيت الله زاده ي شيرازي
نخستين حكومت اسلامي و حاكميت الله بر جهان، در شخص رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) به عنوان فرستاده ي خدا و حاكم عينيت يافت. اين رخداد بزرگ آنگاه تحقق يافت كه عناصر تشكيل دهنده ي آن - ملت و سلطه اي كه از طرف ملت پذيرفته شده و يك قانون كه بدون برتري دادن اشخاص يا طبقات در همه ي سطوح و براي همه ي مردم يكسان اجرا مي شود - با مفهوم همان عصر تكميل گرديد.
همه ي اين مقوِّمات و عناصر در ساختاري كه پيشتر آمد تحقق پيدا كرد.
الف- هسته هاي نخستين حكومت اسلامي
هسته هاي اوليه ي تأسيس حكومت اسلامي از لحاظ كاربردي و تطبيق آن، پس از انجام بيعت دوم عقبه فراهم گرديد كه اين بيعت ميان نمايندگان اوس و خزرج در موسم حج در مكه رخ داد. تاريخ اين رويداد چند ماهي پيش از مهاجرت رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) به مدينه و پس از مهاجرت تدريجي مسلمانان مكه به مدينه بوده است. محور و محتواي بيعت دوم عقبه ميثاق بر تأسيس يك سلطه ي سياسي - با همه ي بارِ معناي اين كلمه - بود كه اين سلطه ي سياسي بر جامعه اي سياسي و متعهد حكومت بكند. چرا كه پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) و نمايندگان مردم ( يثرب ) بروز تنش هاي سياسي و جنگِ با قريش و جز آن را به لحاظ تضاد و تعارض با ايدئولوژي جامعه ي نوپا محتمل مي ديدند. (1)
سلطه ي سياسي نوپا بر پايه ي اصول اسلام و تعهد به آن، نظامي را در افكند كه در خور زندگاني و جامعه ي سياسي بود. بيعت نخستين عقبه كه يك سال پيش از عقبه ي دوم انجام گرفت، براساس اسلام و بيعت مردم مدينه و التزام آنها به تبليغ و نشر اسلام ميان قبايل خود بود. در حقيقت بيعت اولاي عقبه به منزله ي زيربناي ايدئولوژي و عقيدتي و زمينه ساز بيعت دوم عقبه و مدخل براي تكوين پايگاه اوليه ي اسلام در يثرب ( مدينه ) بود. فرستاده ي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله )، مصعب بن عمير، اين مهم را با بيعت كنندگان فراهم كرد و اما بيعت دوم عقبه تعبير سياسي - تنظيمي از اين محتوا و مضمون بود.
پس از انجام بيعت و فرايندهاي آن، قرارِ مهاجرت به مدينه و هجرت مسلمانان از مكه به اين شهر، جامعه ي سياسي اسلامي بر يك پايه ي عقيدتي اسلامي با التزام به نشر و تبليغ و دفاع از آن و از ارزش هاي آن كه پيروانش در جامعه ي نوپا عينيت يافته ي آنها هستند تولد يافت.
ميلاد اين جامعه ي نوپا از نخستين لحظه ها در تعارض با سنت هاي جاهلي بود، زيرا كه ميان قبايلِ هميشه در جنگ مدينه صلح و آشتي برقرار گرديد. قرآن كريم از اين واقعيت نوظهور كه ميان اين قبايل رخ داد تعبيري كرده است كه بارِ عقيدتي دارد و آن را جايگزين مصطلح « قبيله » نموده است و آن نام تازه ي « انصار » (2) يا انصارالاسلام يا انصار النبي ( صلي الله عليه و آله ) بوده است. اين قبايل با محتواي ايدئولوژي جديد و براساس اين ايدئولوژي با مسلمانان مكي كه همين محتوا و اصطلاح را قبول داشتند درآميختند. قرآن كريم به جاي نسبت آنان به قبيله، بر روي آنها نامي نهاد. عقيدتي كه با محتواي اعتقادي آنان همسنگ بود و لقب « مهاجرين » (3) را بر ايشان نهاد.
همه ي مسلمانان نوپا در يك تشكل عقيدتي سياسي در جامعه اي واحد و مغاير با ميثاق هاي جاهليت عينيت يافتند. با اينكه وحدت ميان مجموعه هاي گونه گون در طرح اسلامي موجب الغاي تنوع قبيله اي نگرديد و امتيازات و خصوصيت هاي قبيله اي معمول همچنان رعايت مي شد، اما هيچ كدام از زعامت هاي قبيله اي نه مرجعيت داشت و نه سنت هايش در حكم قانون بود و نه كاري برخلاف شرع و تصويب شارع انجام مي داد.
مرجعيت اعلا و زعامت عظما فقط منحصر در ذات رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) و شريعت فقط به شرع اسلام محدود شد. شايد اين رويداد نخستين نمونه از تطبيق اصل:
« تعارف و تعاون بر، برّ و تقوا، بوده است كه از ديدگاه اسلام داراي پايگاهي والا و زيربنايي در جامعه ي بشريت است. » (4)
پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) ابزار اين سلطه ي نوپا را در گام هاي نخستين تأسيس حكومت اسلامي در بيعت دوم عقبه فراهم نمود و نقباي دوازده گانه ( سه تن از قبيله ي اوس و نُه تن از قبيله ي خزرج ) را به عنوان مسئولان از هر پيشامد ميان آنان معين كرد. پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله ) حق انتخاب نقبا و قدرت انجام آن را داشت. هر دو قبيله اعلان آمادگي براي پذيرفتن نظر پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) را كرده بودند. مع ذلك انتخاب اين افراد را برعهده ي قبايلشان گذاشت كه اين خود يكي از نخستين مظاهر تطبيق عملي اصل شوراي اسلامي در فرماندهي حكومت اسلامي تلقي بشود.
اين تعداد از نقيبان به همراه فرستاده ي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله )، مصعب بن عُمير، در بيعت اولي عقبه رهسپار مدينه شدند و همگي هسته هاي سلطه ي جديد را در مدينه و قبل از هجرت رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) به اين شهر فراهم نمودند.
ب- حكومت پيامبر ( صلي الله عليه و آله )
حكومت و دولت اسلامي با فرود آمدن رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) به مدينه تولد يافت؛ چرا كه رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) پس از فرود در اين شهر همه ي مسئوليت هاي زعامت و فرماندهي و حكومت سياسي را در كنار مسئوليت هاي رسالت و نبوت و تبليغ و ارشاد به عنوان نبيّ و رسول اسلام در اختيار گرفت.
نخستين گام پيامبرگرامي ( صلي الله عليه و آله ) در استقرار كلي نظام و سازماندهي جامعه ي جديد، برقراري اخوت و برادري ميان مهاجرين و انصار بود. (5) اين حركت افزون بر محتواي اخلاقي - ايماني و عاطفي داراي محتواي حقوقي - اقتصادي بود كه بنا به اقتضاي اين برادري، مسلمانان در دارايي و ميراث بري بدون خويشاوندي نَسَبي و رَحِم با يكديگر شريك شدند تا اينكه آيه ي شريفه ي « وَ أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ... » ( انفال/ مدني/8/ 75؛ احزاب/مدني/ 33/ 6 ) نازل شد و حكم توارث را براساس عقد اخوت نسخ كرد. اما محتواي ايماني در تعميق روابط ديني و اخلاقي و عاطفي ميان مسلمانان برجاي ماند.
گام دوم رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) امضاي ميثاق ميان مسلمانان و يهوديان مدينه بود، به لحاظ اينكه جامعه ي سياسي يكپارچه را گرايش هاي مذهبي متفاوت تشكيل مي داد و بدين وسيله جايگاه حقوقي - سياسي مسلمانان و روابط آنان با يكديگر و اصول سياست ايشان را با يهود معين كرد. اين پيمان نامه ي سياسي نخستين نوع خود در تاريخ بود. (6)
در چارچوب اين ميثاق ( صحيفه )، روابط ميان مسلمانان و يهود و حقوق و مسئوليت هايي را كه هركدام بر ديگري دارد معين شد و تصريح شده است كه زعامت عظما از آن رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) است. (7)
1- اداره و مديريت
پيامبرگرامي ( صلي الله عليه و آله ) سازمان اداري حكومت اسلامي را در شهر مدينه و حومه ي آن و در سطح قلمرو اسلام تأسيس كرد، با توجه به اينكه قلمرو اسلامي روز به روز با رشد جمعيت مسلمانان و اجابت دعوت و فتوحات مسلمين در جنگ هاي دفاعي در برابر قريش و جز آن گسترده مي شد.
رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) شهر مدينه و حومه ي آن را مستقيماً زير حكومت خود داشت و از افراد براي انجام مسئوليت هاي مشخص كمك مي گرفت يا اينكه آنها را براي مناصب و پست هاي معين منصوب مي كرد.
در مناطق دور از شهر مدينه ( مكه، طائف، صنعا، حضر موت، و جز آن ) (8)، كارگزاران و نمايندگان خود را مأموريت مي داد. در اين جريان زنان هم از كارهاي عمومي بركنار نبودند.
ابن عبدالبر روايت كند كه: « سمراء دخت نهيك اسدي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) را درك كرد و عُمرِ دراز داشت. در بازارها گردش مي كرد و امر به معروف و نهي از منكر مي نمود و متخلفان را با تازيانه اش مضروب مي كرد. »
رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) هرگاه كه از مدينه بيرون مي شد، خليفه اي به جانشيني خويش مي نهاد. (9) از كساني كه به امارت مدينه گمارده شدند، سعد بن عباده، محمد بن مسلمة انصاري، أبا مسلمة بن عبدالأسد، زيد بن حارثه و ابولبابة بودند. پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) در حساس ترين اوقات يعني براي خروج به غزوه ي تبوك، علي بن ابي طالب عليه السلام را در مدينه جانشين خود نمود.
2- اداره ي امور مالي و اقتصادي، ماليات، عاملان صدقات
پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) در دوران حكومت اسلامي، كارگزاران و عمال صدقات و گردآورندگان زكات را معين فرمود و افرادي را براي دريافت زكات شتران ( اِبل الصدقة ) منصوب كرد.
رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) به سلامتي و قدرت اسب ها و آمادگي آنها براي جهاد عنايت خاص داشت و براي اين چارپايان، مرتع و چراگاه ها معين كرد.
برخي از كارگزاران و عمال صدقات، ساكن منطقه و قبيله ي خود بودند و برخي ديگر براي انجام اين مهم از شهر مدينه به محل مأموريت خويش مي رفتند. اين مطلب از صحيحه ي عبدالله بن سنان از امام صادق ( عليه السلام ) در مقام بيان حكم فريضه ي زكات به دست مي آيد. امام در اين باره گفت كه چون در ماه رمضان آيه ي « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا... » ( توبه/ مدني/ 9/ 103 ) نازل شد... پيامبر كارگزاران صدقه و عمال طسوج را براي جمع صدقات روانه فرمود. » (10)
پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) نسبت به دريافت خمسِ غنايم به عنوان ماليات دولت بر غنايم جنگي و بر اموال مصادره شده از كفار حربي اقدام فرمود و نيز از اهل كتاب ( مردم نجران و بحرين ) جزيه ي سرانه دريافت نمود و براي اين مهم ابوعبيدة بن الجراح را به بحرين و معاذ بن جبل را به يمن فرستاد. همچنين براي استيفاي اموال ( جزيه و زكات ) علي بن ابي طالب عليه السلام را مأمور يمن و نجران فرمود.
اين اموال و دارايي ها از اموال عمومي و بيت المال محسوب مي شد و در راه خدمات دفاعي و اجتماعي دولت به مصرف مي رسيد و ملك خاص پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) تلقي نمي شد. اصطلاح « مال الله » به اين معنا بود كه دارايي و ماليات از اموال عمومي است و ملك امت است كه به دستور دولت مصرف و اداره مي شود. از سويي ديگر، پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) در برابر احتكار و محتكران موضع سرسختانه اي داشته است. (11)
3- دعوت و تبليغ
رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) جمعي از صحابه را براي كتابت وحي قرآني و برخي را براي تحرير پيام ها و نامه ها و گروهي را براي ترجمه معين فرمود. براي آموزش قرآن كريم در مدينه « صفه » را در مدخل مسجدالنبي مركز قرار داد كه واقدي آنجا را « دارالقراء » ناميده است. از كساني كه به اقراء پرداختند، عبادة بن الصامت بود.
مسئوليت تبليغ و دعوت در مدينه، به طور ثابت برعهده ي شخص رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) بود و در زمان غزوه ها هر جا كه رحل اقامت مي افكند به اين مهم اقدام مي فرمود. اما براي خارج از شهر مدينه، داعيان و مبلغان را از ميان صحابه ي سرشناس انتخاب مي كردند و به قبايل و شهرها مي فرستادند. اين مبلغان و داعيان به تبليغ و دعوت به اسلام و آموزش قرآن كريم مي پرداختند. از جمله ي اين افراد، مي توان از معاذ بن جبل ( در مكه ) و عمر بن حزم حضرمي ( در نجران ) نام برد و به روايت ابوالدرداء، الشفاء دخت عبدالله ام سلمان بانوان را خواندن و نوشتن مي آموخت.
4- قضا
شخص پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) مسئوليت قضا را در مدينه برعهده داشت و به كليه ي اختلاف هاي خانوادگي، مالي، جرائم، قتل، تنفيذ مجازات ها، تعزيرات و حدود مجرمان رسيدگي مي فرمود. كما اينكه قضاي مدينه و يمن را به امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) واگذار فرمود و احياناً معاذ بن جبل و معاذ بن نوفل و ابوموسي اشعري ( در يمن ) و راشد بن عبدالله را به قضا مي نشاند. رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) براي شهرهاي دور از مدينه بعضي از فقهاي صحابه را جهت قضا ( از جمله علي ( عليه السلام ) را، به يمن گسيل مي فرمود. )
5- امور دفاعي
پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) شهر مدينه را به شكل پادگان نظامي درآورده و از آن يك مجتمع جنگي ساخته بود و مسلمانانِ شهر را به دسته هاي ده نفره تقسيم كرده بود و بر هريك از اين دسته هاي ده نفره عريفي (12) ( شناس ) قرار داده بود.
جوانان بالغ را به سرباز مي گرفت و از آنها سپاهياني تشكيل داد كه در جنگ ها و غزاهاي دفاعي شركت مي كردند و اميران لشكر و سريه ها را از ميان آنان قرار مي داد و ايشان را براي مأموريت هاي نظامي و تجسسي ارسال مي فرمود.
در تركيب نيروي سپاه و ارتش بر افراد متخصص اعتماد مي فرمود. بُخاري از قول حذيفة بن اليمان مي گويد: « رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) فرمود: نام كساني را كه اسلام را بر زبان مي آورند بنويسيد و ما نام يكهزار و پانصد مرد را نوشتيم. » محتمل است كه هسته هاي نخستين نهادي كه بعدها به ديوان جُند معروف گرديد در زمان رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) پايه ريزي شده باشد. ظاهراً صورت اسامي سربازان ( ذكور بالغ ) به استمرار بررسي مي شد تا كساني كه به پانزده سالگي رسيده اند در آن فهرست ثبت شوند. اين مطلب از روايت ترمذي از ابن عمر يا روايت ابن عبدالبر در كتاب الاستيعاب از سمرة بن جندب به دست مي آيد. پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) توجه خاص به تهيه ي اسلحه داشت و سلاح ها را خريداري يا قرض يا اجاره مي فرمود.
6- مسائل و مشكلات اجتماعي
تلاش پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) در مسائل اجتماعي تنها به تربيت روح انساني و وعظ و تبليغ و پرورش و تهذيب مسلمان بر پايه ي اخلاق و احسان معطوف نبود، بلكه بر وفق دستورات الهي در راستاي ساختار جامعه اي خودكفا و بر پايه ي عدالت اجتماعي تلاش نمود و بخشي از بيت المال را در بهبود اوضاع معيشت ايتام و بينوايان و از كارافتادگان اختصاص داد و كار و شغل را براي هر فرد مسلمان امري واجب و مايه ي شرف او مي دانست.
پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) جايگاه اجتماعي زنان را در جامعه به عنوان يك انسان از وضعي كه در دوره ي جاهليت داشتند دگرگون كرد و مقام معنوي زن را ارتقا داد.
پايه و اساس استوار را در راستاي ارتقاي انساني و اجتماعي بردگان بر وفق شرع اسلام درافكند و برنامه ي تدريجي لغو بردگي را تشريع نمود.
7- روابط خارجي
رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) اساس روابط با ملل و دول خارجي را پايه گذاري فرمود؛ با مسيحيان نجران و جز آنان رابطه برقرار نمود؛ به سوي سران مصر، ايران، بيزانس و غسانيان نماينده و سفير روانه فرمود؛ با خارجيان ميثاق و قرارداد امضا كرد؛ با پاره اي از گروه ها و قبايل آتش بس برقرار كرد و با برخي ديگر شيوه اي معكوس داشت؛ با مسلمانان خارج از شبه جزيره به همان ترتيب كه پيشتر گفتيم رفتار كرد و مهاجرت به دارِ اسلام را بر هر مسلماني كه بيرون از قلمرو بودند فرض و واجب نمود.
خلاصه
همه ي فعاليت هاي سياست داخلي و خارجي، نظامي و قضايي، آموزشي و مالي و اقتصادي و اجتماعي را شخص پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) به عنوان قائد و حاكم بر اساس شرع اسلام و بر پايه ي سلطه اي كه از مقام رسالت و نبوت وي بود، در اختيار گرفت و بر همين ملاك بخشي از مسئوليت ها را به عنوان نواب و وكيل و نماينده، به ديگران محول مي فرمود.
بر پايه ي همين سازمان ها، دولت و حكومت را براساس اعتقاد و شرع اسلام تأسيس كرد. زندگاني فردي و اجتماعي و خانواده ي مسلمانان را بر پايه ي الهام از مكتب و شرع اسلام پي ريزي نمود. با دست مبارك خود سكان اين حكومت را تا زمان ارتحال هدايت فرمود.
موضع مسلمانان نسبت به پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) به عنوان قائد و حاكم
رفتار و سلوك فردي و جمعي مسلمانان ميان خويشتن و با رسول خدا ( صلي الله عليه و آله )، رفتار كساني بود كه در يك جامعه ي سياسي زندگاني و تلاش مي كنند و هركدام در برابر ديگري و همگي در برابر جامعه مسئول اند و از لحاظ تفكر و انديشه ي سياسي به سوي نظام جاهلي عقب گرد نكردند.
رفتار مسلمانان و احساس ايشان اين بوده است كه در زير سلطه ي حكمتي زندگاني مي كنند كه قائد و زعيم و رهبر و فرمانده نبي اكرم ( صلي الله عليه و آله ) است و بر آنهاست كه در امر و نهي در برابر وي كرنش بكنند و سرِ اطاعت فرود آورند. احساس مسلمانان نسبت به پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) تنها به عنوان نبي و مبلغي كه فقط احكام خدا را به مردم برساند و مردم را به حال خويش يله و رها بكند، نبوده است، بلكه وي را در همين حال ولي امر همه ي مسلمين مي دانستند.
پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله ) احكام خدا را از طريق وحي قرآني به مسلمانان ابلاغ مي فرمود و مسلمانان اين وحي را مي آموختند و دريافت مي كردند. مسلمانان در وحي قرآني از ارتكاب برخي رفتارها و گفتارها و اتخاذ مواضع خاص و انجام افعال و اقوالي امر شده اند. در اين وحي الهي امر به فرمانبرداري از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) و اوامر و نواهي وي شده است. مسلمانان تمام اوامر و نواهي رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) را كه از طريق وحي قرآن تبليغ مي فرمود امتثال مي كردند.
احياناً آنان را به اموري امر مي كرد و از مسائلي نهي مي نمود كه نصي در قرآن ندارد، بلكه به لحاظ رسالت و نبوت وي امر و نهي از طريق وحي ديگري بوده است كه از آن به « سنت » تعبير مي كنند.
اوامر و نواهي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) كه براي مسلمانان صادر مي فرمود، به اعتبار رهبري و حاكميت او بود كه خداوند سلطه و قدرت تشريع را به او محول كرده بود.
مسلمانان همه ي اوامر و نواهي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) را اطاعت مي كردند. سرپيچي از امر و نهي رسول خدا طبق نص قرآن كريم به لحاظ پايگاه رهبري و حكومتي كه داشت در همه ي احوال مايه ي كيفر الهي است و در بعضي احوال مايه ي كيفر دنيايي، و به ملاك نبوت و رسالت الهي سرپيچي از اوامر و نواهي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) معصيت به شمار مي رود.
حقايقي كه گفته شد، در دوران زندگاني پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) در ژرفاي ادراك و شعور مسلمانان جاي داشت و در مقام تطبيق با توقير و احترام كامل همراه بود.
پينوشتها:
1. سيره ي ابن هشام، 52/2.
2. سوره ي توبه/ مدني/9/ 101، 118؛ سوره ي نور/ مدني/ 24/ 23؛ سوره ي احزاب/ مدني/ 33/ 6؛ سوره ي حشر/ مدني/59/ 8؛ سوره ي ممتحنه/ مدني/60/ 10.
3. سوره ي توبه/مدني/9/ 101، 118؛ سوره ي نور، مدني/ 24/ 23؛ سوره ي احزاب/ مدني/ 33/ 6؛ سوره ي حشر/مدني/59/ 8؛ سوره ي ممتحنه/ مدني/ 60/ 10.
4. يكي از موضوعات اجتماعي اسلامي كه بايد از بُعدِ فكري و فقهي مورد بحث واقع بشود، اين است كه وحدت - وحدت امت - يك ضرورت عقلي، فقهي و عقيدتي اسلامي است. اين پرسش به ذهن مي رسد كه آيا اين وحدت به معناي آميختگي و اتحاد همه ي تنوع هاي داخلي در جامعه ي اسلامي به حساب تكوين جامعه ي واحد است؟ يا اينكه اين وحدت به مفهوم الغاي تنوعات داخلي قبايل و ملل و قوميت هاي شهرنشين و متمدن نيست؟
گويا آنچه از ظاهر نصوص برمي آيد ساختار دوم است كه در سرلوحه ي آن آيه ي 13 سوره ي حجرات ( مدني/49 ) است. افزون بر آن رخدادهاي تاريخي اسلام كه به دست خلفاي اربعه ساخته شده است از همين اصل حكايت دارد، لكن اين ساختار مشروط بر اين است كه تنوع ها چيزي شبيه جوامع سياسي در درون جامعه ي سياسي متحد اسلامي و امت واحد نباشد و ساختار جامعه ي سياسي اسلامي ساختاري تكثري و تعددي در سطح امور سياسي تشكيلاتي و داخلي ظاهر نشود، بلكه به گونه اي باشد كه هر نوع از انواع در چارچوب روابط انساني ميان افراد ويژگي خود را داشته باشد از مضمون تعاريف كه به تعاون خارج نشود.
5. سيره ي ابن هشام، 504/2-507؛ ابن سعد، طبقات كبري، 232/1؛ تفسير طبري، 30/6-40.
6. سيره ي ابن هشام، 119/2-123. نص ميثاق و منابع آن در پيوست سوم همين اثر و در كتاب نظام الحكم و الادارة في الاسلام ( نظام حكومت و مديريت در اسلام، ص 509 ) ملاحظه شود. در مقدمه ي اين ميثاق آمده است: « هذا كتاب من محمد النبي... » كه به معناي امضاي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) در مقام زعامت و رهبري است. بندهاي 23، 35، 42 كه به مقام حاكميت و مرجعيت علي الاطلاق رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) تصريح دارد.
در اين پانوشت به وضع اقليت هاي ديني موجود در جامعه ي سياسي اسلامي اشاره مي كنيم:
اقليت ها آنگاه از حق شهروندي بهره مند گردند كه در برابر حكومت اسلامي تسليم باشند و خود را نسبت به قوانين آن ملزم بدانند، در اين حالت حق دارند تا از حقوق مساوي با ساير شهروندان مسلمان استفاده كنند، جان و مال و ناموس ايشان و هرچه كه ارتباط با شرف و كرامت انساني آنان دارد محترم است و احترام در اينجا نه به معناي تحت حمايت حكومت اسلامي يا مسلمين است چرا كه ايشان تحت الحمايه ي مسلمانان نيستند، بلكه با مسلمانان برابرند و هيچ كدام از آنان چه كتابي و چه غير كتابي را نمي توان به دخول در اسلام مجبور كرد. آيه ي شريفه ي « ... لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ » ( بقره/مدني/ 2/ 256 ) مشتمل بر حكم ثابت غير منسوخ است. نه در سيره ي پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) و نه در سنت او كسي از كفار مسالمت جو مجبور به دخول اسلام نشده است. اقليت ها دعوت به اسلام مي شوند و در ردّ و قبول آن آزادند. عدم دخول آنان در اسلام تا زماني كه از حقوق شهروندي ( مواطنت ) بهره مند هستند و خيانت و توطئه نكرده اند و آشكارا دشمني نورزيده اند، تأثيري بر حقوق مدني و ديني آنان ندارد چرا كه ارتكاب به هريك از اين حالات حقوق شهروندي خود به خود از او ساقط مي شود يا آنكه حكومت اسلامي مرتكبين اين نوع جرايم سياسي را از حق شهروندي خلع كند. پيروان هريك از اديان جز اسلام مي توانند دين خود را تغيير بدهند. گرچه اين مسئله محل خلاف فقهاست. بعضي از فقها آن را جايز ندانسته اند و به روايت مشهور « مَن غيّر دينَهُ فاقتلوه » استدلال كرده اند اما ظاهراً اين روايت در مورد مسلمان مرتد از اسلام صادر شده است و نسبت به ساير اديان تسَرِّي ندارد.
7. زمينه براي ادامه و بالندگي اين تجربه ي مدني انساني و بي مانند فراهم بود اما همان قوم يهود كه خود از آن بهره مند بودند به آن خيانت كردند و آن را تباه نمودند. يهوديان از وضع ممتاز خود در درون جامعه ي اسلامي سوءاستفاده كردند و با اراجيف و دروغ و واژگونه كردن حقايق به جنگ عليه پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) و دعوت اسلام برخاستند و در ميان مشركان و منافقان به سم پاشي عليه رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) دست به كار شدند، و در كنار تخريب فرهنگي به شركت در توطئه و پيمان عليه پيامبر و مسلمانان درآمدند. نخستين قبيله ي يهودي پيمان شكن بني قينقاع بود كه پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) آنها را از مدينه طرد كرد. سپس يهوديان به اتفاق مشركين مكه در توطئه و جنگ ضد مسلمانان وارد شدند و فرايند اين خيانت ها و عهدشكني آن شد كه ساختار جامعه ي متنوع سياسي كه به دست رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) برپا گرديده بود از هم فرو پاشيد، لكن فروپاشي آن به دست يهوديان و تباه كردن اين تجربه ي تاريخي به مفهوم پايان مشروعيت اسلامي آن نيست چرا كه اين ساختار در پايگاه شرع و فقه اسلامي همچنان جاي خود را دارد و امكان تطبيق آن در همه ي جوامع سياسي اسلامي امكان پذير است ( ابن هشام، سيره، 140/3-143؛ 47/3 ) ؛ ابن سعد، طبقات كبري، 68/3؛ تفسير طبري، 158/3؛ الاموال ابي عبيد، 297 و...
8. كارگزار طائف عثمان بن ابي العاص، و در مكه عتاب بن اسيد اموي كه همزمان اميرالحاج بود و بر صنعا مهاجر بن ابي امية و بر حضر موت زياد بن لبيد انصاري بياضي [ رك: الاصابه: 540] و بر بحرين العلاء بن الحضرمي[ سيره ي ابن هشام: 349/2، تاريخ طبري: 455/2] و نخستين ماهيانه اي كه معين نمود براي عتاب بن اسيد كارگزار مكه بود و آن به مبلغ يك درهم در روز بود. [ سيره ي ابن هشام: 500/2] و بر مراد و زبيد و همه ي مذحج فروة ابن مسيك مرادي بود [ ابن هشام، سيره] و بر يمن اباذان [ بارزام ] را كه پيشتر كارگزار ايران بود و مسلمان شد، و پس از درگذشت وي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) پسرش را به جاي او گماشت. از جمله مسئوليت هاي زنان پرستاري از بيماران و مجروحان بود. ابن هشام گويد: « رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) براي يكي از زنان قبيله أسلم به نام رفيده چادري برپا كرد كه در آن زخمي ها را تيمار مي كرد و گفته اند آنگاه كه تيري به سعد بن معاذ در جنگ خندق اصابت كرد. پيامبر فرمود: او را در منزل رفيده بگذاريد تا او را از نزديك عيادت كنم.
( اميه دختر قيس غفاريه ) هنوز به هفده سالگي نرسيده بود كه به كمك پرستاران شتافت و انس درباره ي ام سليم گفته است: ام سليم در غزوه ي پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) حضور داشت و به همراه وي زناني از انصار به سقايي و تيمار مجروحان مي پرداختند و ام سنان الاسلمية در جنگ خيبر پرستاري مي كرد و ام ايمن در جنگ اُحُد سقايي و تيمار مجروحان مي كرد. حمنه در اُحُد شهامت و دليري بسيار كرد، او به ميدان مي رفت و مجروح را به جايي امن براي مداوا به دوش مي آورد. ربيع دخت معوذ به سقايي و خدمتكاري و تيمار مجروحان در غزوه ها شركت مي كرد و كشتگان را به مدينه مي برد، نسيبه دخت كعب مازني در جنگ بدر شركت داشت. آسيه مجروحان را مداوا مي كرد و زخم آنان را مي بست و در جنگ احد نيز شركت كرد. [ رك: اعلام النساء، عمر رضا كحّاله مؤسسة الرسالة ط ع 1982م؛ الطب عند العرب، دكتور احمد الشطي مؤسسه ي المطبوعات الحديثة/ مصر بدون تاريخ].
9. رك: سيره ي ابن هشام، 23/2-22.
بخاري از ابن عباس: پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) النقيع را براي اسب هاي مسلمانان قرق كرد. نقيع منطقه اي در بيست فرسخي مدينه و صدر واد
ي عقيق، از سرسبزترين دره هاست.
10. وسائل الشيعه، ج2، اشيايي كه زكات در آنها واجب آيد، باب8، حديث يكم، ابن هشام در سيره آورده است كه: رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) امراي سپاه و كارگزاران خود را براي گردآوري صدقات به تمام قلمرو اسلام گسيل مي فرمود. عدي بن حاتم را براي گردآوري زكات و جز آن نزد بني اسد از قبيله ي طي فرستاد و مالك بن نويره را نزد بني حنظله و الزبر قان بن بدر و قيس بن عاصم را نزد بني سعد و سعد بن معاذ را به يمن و بلال را براي گردآوري زكات خرما در مدينه و عبادة بن بشر را نزد بني المصطلق و اقرع بن حابس را نزد بني دارم و عيينه بن حصن را نزد بني فزاره و حارث بن عوف را نزد بني هوة و يغلم بن مسعود را نزد اشجع و عباس بن مرداس را نزد بني سليم و زياد باهلي پدر الهرماس را براي وصول از عشيره ي خود باهله مأمور نمود ( الاصابة: 541/1 ). ابن هشام در سيره آورده است كه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) خالد بن سعيد بن العاص را مأمور وصول صدقات مراد و زبيد و مذحج فرمود.
11. رك: الاحتكار از همين مؤلف، ترجمه ي سيد مرتضي آيت الله زاده شيرازي، چاپ سازمان تبليغات اسلامي تهران - ايران، 1376.
12. عرفا قيم و كارگزارهاي مردم كه در آن امر مشهور و معروف شده اند و گويند به معني نقيب است كه پايين تر از رئيس باشد و گويند عريف رئيس بر نُفَيرْ است و منكب رئيس پنج عريف است آنگاه بعد از او امير است كه از همه بالاتر است و از جمله عريف در مكتب خانه هاست كه امروز مبصر گويندش ( از اقرب الموارد و لغت نامه ي دهخدا ).
طبري، 158/4، در روايت بخاري راجع به اسيران هوازن و بازگرداندن آنان پس از توزيع فيء مسلمانان، پيامبر فرمود:... انا لا ندري من اذن لكم في ذلك ممن لم يأذن، فارجعوا حتي يرفع الينا عرفاءكم أمركم فكلمهم عرفاؤهم... ».
منبع مقاله :
شمس الدين، محمد مهدي؛ ( 1380 )، جامعه ي سياسي اسلامي: « مباني فقهي و تاريخي »، دكتر سيد مرتضي آيت الله زاده شيرازي، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.