امام علی بن محمد الهادی نقش بسیار حساس و کلیدی در سازماندهی و انضباط سازمانی شیعیان تحت فشار و تعقیب خلافت آل عباس داشتند؛ شبکه دقیق و حرفه ای "وکالت از طرف امام" در سراسر پهنه ی سرزمین های اسلامی یادگار امام هادی علیه السلام است. شیعیان به طور ویژه از زمان ایشان به تدریج یاد گرفتند گاهی ارتباط مستقیم با امام ممکن نیست و بواسطه ی نائبان ایشان باید امور خود را حل و فصل کنند. امام هادی، مسیری آرامبخش برای آماده سازی شیعیان مضطرب و سرگردان برای ورود به #عصر_غیبت بود. آماده سازی که در زمان فرزند ایشان امام حسن بن علی العسکری به کمال رسید.
کرامات و نشانه های الهی در زمان امامت امام هادی جلوه و بروز خاصی داشت و موارد متعددی از حوادث شگفت انگیز در کتب مختلف ثبت شده است.
به طور نمونه، تسلط امام به زبانهای گوناگون باعث شگفتی دیگران میشد؛ مثلا روزی سردار ترک ارتش عباسی، بوغا، از مسیری عبور کرده و تصادفا با امام هادی برخورد میکند و مکالمه کوتاهی بین این دو شکل میگیرد. پس از مدتی بوغا شگفت زده از اسب پیاده میشود و به اطرافیان میگوید این مرد پیغمبر است؟! مرا به نام کودکی ام که هیچ کس از آن آگاه نیست صدا زد و با زبان و لهجه ی روستایم با من سخن گفت. مورد دیگر، سخن گفتن پارسی امام هادی با غلام علی بن مهزیار از یاران خاص ایشان است. و موارد متعدد دیگری که در تاریخ مضبوط است. (منتهی الامال، ذیل زندگینامه امام هادی)
مادر امام عصر ، که یک شاهزاده از امپراتوری بیزانس بود از سوی امام هادی برای پسرشان امام حسن عسکری خواستگاری شد. امام شخصا نامه ای به زبان یونانی نوشته و آن را از طریق یکی از یاران به دست بانوی بیزانسی که در بازار برده فروشان به عنوان اسیر نگهداری میشود می رساند؛ این نامه به بانو -که اکنون خریداری شده است- قوت قلب و آرامش داده و مسیر حساس و الهی پیش روی او به عنوان مادر مهدی موعود را روشن میکند که ظاهرا ماجرای خریداری و خواستگاری شاهزاده بیزانسی در اواخر عمر امام هادی رخ داده است.
نکته دیگر آنکه، دشمنان خبیث و بیچاره ی شجره ی نبوت و امامت، در سالهای اخیر از مظلومیت امام هادی سوءاستفاده کردند و به خیال خود سعی کردند با متن و موسیقی و کاریکاتور و ... به محضر ایشان اهانت و استهزا کنند؛ ولی کور خوانده اند؛
این سید پاک قریشی، سالار دین و دنیا، امام انس و جن، علی بن محمد النقی الهادی، تا ابد عزیز قلب ما و حبیب جان ماست
دعایی که امام هادی زیاد میخواندند
شخصي به نام ابوموسي مي گويد: خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم و عرض کردم: متوکل حقوق مرا قطع کرده و اين به سبب ارادتي است که من به شما دارم. دستور فرماييد تا حقوق مرا بدهند.
امام فرمود: اگر خدا بخواهد مشکلاتت حل مي شود.
همان شب فرستادگان متوکل در خانه را زدند. در را که باز کردم، فتح، وزير متوکل، به من گفت: در منزلت چه مي کني؟! متوکل سراغت را مي گيرد.
من نزد متوکل رفتم. متوکل با ديدن من گفت:اي ابو موسي ما حواسمان به تو نيست، تو هم خودت را فراموش کردهاي!؟ آنگاه سهمم از بيت المال و هدايا و اموال زيادي را به من بخشيد.در راه بازگشت، به فتح گفتم: امام هادي عليه السلام اينجا آمده بود؟
گفت: نه.گفتم: نامه اي نوشته بود؟گفت: نه.
آنگاه فتح به من گفت: شک ندارم که تو از امام هادي دعايي خواسته بودي. بگو براي من هم دعا کند.
خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم و گفتم: به برکت شما مشکلم حل شد. اما اطرافيان متوکل ميگفتند شما نزد متوکل نرفته و درخواستي نکرده بوديد.فرمود: ما در امور مهم فقط به خدا پناه مي بريم و در مشکلات بر او توکل مي کنيم. او ما را اين گونه عادت داده است که اگر از او چيزي بخواهيم اجابت مي فرمايد؛ و ميترسيم که از وظايف بندگي عدول کنيم و او هم نظر لطفش را بردارد.
پيغام فتح را به امام رساندم. فرمود: او در ظاهر دوست ما ولي در باطن دشمن ماست. خداوند دعاي کسي را مستجاب مي کند که خالصانه مطيع او باشد و به رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) و حق ما اهل بيت (عليهم السلام) ايمان داشته باشد. در اين صورت اگر از خدا چيزي بخواهد محروم نخواهد شد.
عرض کردم: به من يک دعاي اختصاصي بياموزيد، آقاي من.فرمود: اين دعايي است که من زياد ميخوانم و از خدا خواستهام هر کس بعد از من در کنار قبرم آن را خواند، خواسته اش را اجابت کند:
يا عدّتي عندالعُدد و يا رجائي و المعتمد و يا کهفي و السند و يا واحد و يا واحد يا قل هوالله احد و اسألک اللهم بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل في خلقک مثلهم احداً ان تصلي عليهم و تفعل بيکذا و کذا.(به جاي کذا حاجت را ذکر کن) ترجمه: اي توشه من واي اميد و پناهگاه و تکيهگاه من،اي خداي يگانه! تو را به حق کساني مي خوانم که هيچکس را همانند آنها قرار ندادي، و از تو مي خواهم بر آنان درود بفرستي و … (در اينجا حاجت خود را بيان کن)
دعای امام هادی برای نجات از فقر و غم
يسع بن حمزة القمى مى گويد: عمرو بن مسعده، وزير معتصم عبّاسى به من گفت: پرونده سختى درمورد توست.
آنگاه آنان مرا دستگير و زندانى کرده و با غل و زنجير بستند، من برجان خود بيمناک شده و ترسيدم کشته شده و اموالم را مصادره نمايند و فرزندان و بازماندگانم پس از من فقير شوند. به همين جهت، طى نامه اى اين جريان را به آقايم امام هادى عليه السلام نوشته و به آن حضرت شکوه کردم. و از حضرتش خواستم که مشکل مرا حل نمايند.
دعايى که مولايم امام هادى عليه السلام نوشته بود، چنين است:اى خدايى که گره ناگواريها با نامهاى او گشايش مى يابد، و اى آن که با ياد او سختيها از بين مى رود، اى آن که نامهاى بزرگش براى خروج از شدّت به سوى گشايش خوانده مى شود.سختيها به نيروى تو رام و اسباب به لطف تو سبب ساز مى گردند، و قضا به قدرت تو جارى گردد، و چيزها به ياد تو امضا مىگردد، پس هر چه بخواهى به مجرّد خواست تو بدون فرمانت انجام پذيرد و به مجرّد اراده ات بدون وحى تو باز ايستد.تو اُميد براى مهمّات جهان و پناهگاه براى پريشانيها هستى، هيچ درد و رنجى از بين نمىرود جز آن که تو دفع کنى و هيچ مصيبتى بر طرف نمىشود جز آن که تو برطرف نمايى، به راستى که براى من حادثه اى رخ داده که سنگينى آن قابل تحمّل نيست و چنان بر من پيش آمد نموده که حملش بر من سنگين آمده و اين را تو به قدرت خودت بر من وارد آورده اى و با سلطان تو بر من رو آورده، پس آنچه تو وارد آورده باشى کسى نمىتواند آن را از ميان بردارد، و آنچه را که تو مشکل کنى کسى نمى تواند آن را آسان نمايد، و آنچه را تو گسيل دارى برگرداننده اى نيست و آنچه را که تو ببندى، گشاينده اى براى آن نيست و آنچه را تو باز کن ، کسى را ياراى بستن آن نيست و کسى را که تو خوار نمايى ياورى جز تو نيست.بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و از فضلت درِ گشايش را براى من بگشا، و بانيروى خود تسلّط اندوه را از من برگردان، و براى من در آنچه به سوى تو شکوه نمودم خوش بينى مرحمت فرما، و شيرينى عمل در آنچه از درگاه تو خواستم براى من روزى کن و از پيشگاه خود براى من گشايشى فورى عنايت کن و از پيشگاه خود براى من چاره اى گوارا قرار بده ، و مرا با گرفتارى، از انجام واجبات تو و بکارگيرى مستحبّات تو مشغولم مکن، چرا که از آنچه به من رسيده - پروردگارم - در تنگنا هستم و دلم از اندوه بار سنگينى که براى من پيش آمده، پر شده و تنها تو قادرى آنچه را که باعث گرفتارى من شده برطرف کنى و آنچه مرا در خود فرو برده از بين ببرى.
اين کار را براى من انجام بده، گرچه سزاوار چنين امرى از جانب تو نيستم. اى داراى عرش بزرگ و عطاى کريم، پس تو توانايى اى مهربانترين مهربانان، اجابت فرما اى پروردگار جهانيان.(مهج الدعوات، 326 - 324 ، بحار الأنوار، ج50ٰ صفحه 224)
صلوات خاصه امام هادی
اللّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ،وَصِيِّ الْأَوْصِيآءِ، وَاِمامِ الْأَتْقِيآءِ،وَخَلَفِ اَئِمَّةِ الدّينِ، وَالْحُجَّةِ عَلَي الْخَلائِقِ اَجْمَعينَ،اَللّهُمَّ کَماجَعَلْتَهُ نوُراً يَسْتَضيي ُ بِهِ الْمُؤْمِنوُنَ فَبَشَّرَ بِالْجَزيلِ مِنْ ثَوابِکَ،وَاَنْذَرَ بِالْأَليمِ مِنْ عِقابِکَ، وَحَذَّرَ بَاْسَکَ،وَذَکَّرَ بِآياتِکَ، وَاَحَلَّ حَلالَکَ،وَحَرَّمَ حَرامَکَ، وَبَيَّنَ شَرايِعَکَ وَفَرايِضَکَ،وَحَضَّ عَلي عِبادَتِکَ، وَاَمَرَ بِطاعَتِکَ،وَنَهي عَنْ مَعْصِيَتِکَ،فَصَلِّ عَلَيْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اَوْلِيآئِکَ،وَذُرِّيَّةِ اَنْبِيآئِکَ، يا اِلهَ الْعالَمينَ.
چند حدیث:
الدُّنيا سوقٌ ، رَبِحَ فيها قَومٌ وخَسِرَ آخَرونَ .
دنيا، بازارى است كه قومى در آن سود بُردند و شمارى ديگر ، زيان كردند. ( تحف العقول : ص 483 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 366 ح 6 .)
ألقُوا النِّعَمَ بحُسنِ مُجاوَرَتِها ؛ والتَمِسوا الزِّيادَةَ فيها بالشُّكرِ علَيها ، واعلَموا أنّ النَّفسَ أقبَلُ شيءٍ لِما اُعطِيَت ، وأمنَعُ شَيءٍ لِما مُنِعَت .
براى نعمت ها همسايه خوبى باشيد و باسپاسگزارى و قدردانى از آنها، بر نعمت هاى خويش بيفزاييد و بدانيد كه نفْس ، آنچه را به او داده مى شود به راحتى مى پذيرد و در برابر آنچه از آن باز داشته مى شود، به شدت مقاومت مى كند.(أعلام الدين : 312.)
اُذكُرْ مَصرَعَكَ بينَ يَدَيأهلِكَ؛ ولا طَبيبَ يَمنَعُكَ، ولا حَبيبَ يَنفَعُكَ .
به يادآور آن هنگامى را كه پيش روى خانواده ات در بستر مرگ افتاده اى و نه طبيبى مى تواند جلو مردنت را بگيرد و نه دوستى به كارت مى آيد. (بحار الأنوار: 78/370/4)
سروده حمیدرضا برقعی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحهی غار حراست
خط به خط جامعه آیینهی قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهی ظرفیت من پر شده است
همهی عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران