مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب همکاری نیمه شب
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر سایر

صدف هستم. از تاریخ 20 فروردین 1397 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر سایر تولیدگر گرافیک توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 152 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
همکاری نیمه شب

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ شنبه, 20 آبان 02

علی و زهرا مهمان ها را تا پشت در بدرقه کردند. ساعت 12 شب بود. علی مچ دست زهرا را گرفت و گفت:«بیا بریم بخوابیم.» زهرا دستش را از دست علی بیرون کشید. به طرف پذیرایی رفت. اخم هایش را در هم کرد. با دست به دور تا دور اتاق اشاره کرد و گفت:«نمی بینی همه جا ریخت و پاشه؟ چطور بیام بخوابم؟»علی جلو آمد. پیشانی زهرا را بوسید. به چشم های سرخ شده زهرا که به زور باز نگه داشته بود، خیره شد و گفت:«حالا چرا عصبانی شدی گلم؟ خب اشکال نداره عزیز دلم. منم کمکت می کنم تا کارات زودتر تموم بشه و با هم بریم بخوابیم.» زهرا عرق شرم روی پیشانی اش نشست. صورتش قرمز شد. دست های علی را با دست هایش گرفت. بالا آورد و بوسید. گفت:«شما بخواب. فردا صبح زود باید بری سرکار. خودم اینجاها رو جمع و جور می کنم.» علی در حالی که به طرف ظرف های روی زمین رفت؛ خنده ای کرد و گفت:«نمیشه که خانممو تنها بذارم و برم بخوابم. اونوقت عذاب وجدان میاد سراغم.»

زهرا به طرف آشپزخانه رفت. علی ظرف ها را جمع کرد و روی اپن گذاشت. جارودستی را از زهرا گرفت و تمام پذیرایی را جارو کشید. پشتی ها را کنار دیوار مرتب کرد. زهرا هم ظرف ها را شست و روی اپن را جمع و جور کرد و همه چیز را سر جای خودش داخل کابینت و یخچال گذاشت. از آشپزخانه بیرون آمد. دست علی را گرفت. لبخندی زد و گفت:«حالا بریم بخوابیم.»

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما