یه بار رفتم بانک می خواستم وام بگیرم. به رئیس محترم بانک که جان ها فدایش باد گفتم: «مسئول شعبه تویی؟» با اخم و ناراحتی گفت: «بله فرمایش» گفتم: «می خوام وام بگیرم راهنمایی ام می کنی؟» گفت: «فعلا سیستم قطعه. برو» اما فردای اون روز فهمیدم که باید جور دیگه ای صحبت کنم. رفتم و گفتم: «سلام بر اقتصاد دان متعهد، مدیر لایق و خادم شریف ملت، جناب دکتر ... » که دیدم گل از گلش شکفت. رفتم جلو پیشانی و صورت و دو تا دستش رو و پاش رو نه ببخشید پاش رو نه ... بوسیدم و گفتم: «می خوام وام بگیرم. میشه راهنمایی ام کنید؟» گفت: «بله عزیزم. راهنمایی چیه؟ اصلا خودم انجام میدم برات» گفتم: «آقای دکتر دورت بگردم. من ضامن ندارم ها» لبش رو با دندونش سه سانت و نیم گاز گرفت و گفت: «این حرفها چیه؟ خجالت بکش. شما خودت ضامنی» و خلاصه 100 میلیون وام کارآفرینی رو بهم داد و من هم همه اش رو قبل تحریم ها دلار و سکه خریدم و الان خدا رو شکر زندگی خوبی دارم. اینه که آدم باید هم از آدم درستی مشورت بگیره و هم «به درستی» مشورت بگیره!