#خنـــــد
-ﺳﻪ تا فروشگاه ﮐﻔﺶ ﮐﻪ ڪﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ
- رﻗﺎﺑﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.
-ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺭﻭﯼﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻧﻮﺷﺖ:
-“ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ”
ﺩﻭﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ:
-“ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ”
-و ﺳﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺖ:
“در ورودی اصلی”
#لبخنـــــد
-ساختمان کتابخانه قدیمی بود و تعمیر آن نیز فایده ای نداشت.
-قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود .
امابعد ساخت بنای جدید، کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکل شدند!
-یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار هزینه بالایی بپردازند تا این کار را انجام دهد
- اما سرمایه کافی نبود!
- فصل بارانی شدن فرا رسید و خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه رییس کتابخانه میشد!
-یکی از ڪارمندان، با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، متوجه مشکل شد و گفت می تواند آن راحل ڪند!!!
-روز دیگر، با هزینه خیلی کمتری در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشرشد به این مضمون:
- همه شهروندان می توانند به رایگان و بدون محدودیت!! کتابهای زیبای کتابخانه را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر
(آدرس کتابخانھ جدید!)
تحویل دهند!!!
-از فکرمون درست استفاده کنیــــــــــم
-امام على ؏ میفرمایند: - لَیسَ العاقِلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ وَلکِنَّ العاقِلُ مَن یَعرِفُ خَیرَ الشَّرَّینِ؛
- عاقل آن نیست که خیر را از شر تشخیص دهد،
-بلکه عاقل کسى است که میان دو شر، آن را که ضررش کمتر است بشناسد!
بحار الانوارج۷۵،ص۶