مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب وآنڪه دیرتر آمـد؛ قسمت نوزدهم
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن توزیع گر پیام رسان

رضایت هستم. از تاریخ 11 اسفند 1398 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 209 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
وآنڪه دیرتر آمـد؛ قسمت نوزدهم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

#و_انکه_دیرتر_امد
#قسمت_نوزدهم

یادم است یک روز از کاظمین برگشته بودم مسافرانم تجاری بودند.. جز اینکه مثل نوکر با من رفتار می کردند بیش از اندازه بار حیوانات هم کرده بودند..
 آخر هم از آنچه طی کرده بودیم کمتر پرداختند و این باعث دعوا شد. اما رئیس کاروان گفت یک دینار هم بیشتر نمی دهیم! من هم وقتی دیدم در افتادن با آنها بی فایده است از خستگی روی سکو نشستم.
شترهایم نالان و خسته روی زمین ولو شده بودند و از نفس افتاده بودند.
 چشمم بھ لباس سفیدے افتاد که کنارم آرام موج می خورد سر بلند کردم مردی بود بلند قامت و تبسمی بر لب که مرا تا حدودی آرام کرد گفت:
- شما محمود فارسی هستید؟ شنیده‌ام حیوان کرایه می‌دهید.
- من  محمود فارسی هستم اما حیوان کرایه نمی‌دهم! مسافران قبلی چنان بلایی به سرم آوردند که دیگر قید این کار را زده‌ام بروید سراغ کس دیگ
 با مهربانی گفت:
- آخرهمه محمود فارسی نمی‌شوند که در کمترین زمان ما را به سامرا برسانند.
- بله دیگر ما اینطور رسیدگی می کنیم آن وقت زوار حقمان را می‌خورند.
- آدم با آدم فرق می‌کند ما شیعه هستیم و می‌خواهیم به سامرا برویم. پول کرایه ات را هم پیش می دهیم. حالا برادری کن و جواب رد نده.
 صدایش خیلی دلنشین بود.. 
گفتم:
- فعلا که حیواناتمــ خسته‌اند فردا آنها را به کنار چشمه میبرم بیاید آنجا جواب بدهم که می آیم یا نه.
گفت:
-خدا خیرت بدهد...

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما