مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب وآنڪه دیرتر آمـد؛ قسمت دوازدهم
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن توزیع گر پیام رسان

رضایت هستم. از تاریخ 11 اسفند 1398 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 209 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
وآنڪه دیرتر آمـد؛ قسمت دوازدهم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

#و_آنڪه_دیرتر_آمد
#قسمت_دوازدهم

گفت: نمی خواهید حنظل بخورید؟
احمد گفت: هر چه از شما رسد نیکوست..
سرور دو حنظل را نیم ڪرد و به ما داد و گفت: اینڪ می روم خیالتان آسوده باشد. تا ساعتے دیگراز اینجا نجات خواهید یافت..
حنظل را به دهان گذاشتم و گریان گفتم: باز هم شما را خواهیم دید؟
احمد روی پاے او افتاد و گفت: نمی شود ما راهم با خود ببرید..سرور موی او را نوازش ڪرد و گفت: هر وقت مرا از ته دل بخوانید، می بینید. شما از من خواهید بود. احمد زکدتر و محمود دیرتر..
نرم و سبک برخاست.مرد سپیدپوش نیز.
نالیدم: اقا..خواستم پارچه مخمل را چنگ بزنم..اما پارچه ای نبود و تا سر بلند کنم آنها سوار بر اسب بودند. احند مبهوت ایستاده بود. مرد به خداحافظی دست بلند کرد و حرکت کرد. به دنبالشان دویدم. فریاد زدم ما را فراموش نکنید. نگاهشان کردم تا در آخرین تپه محو شدند...

ادامہ دارد...

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما