مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب پایان آشفتگی؛ قسمت اول
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
پایان آشفتگی؛ قسمت اول

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

نگاهی به میز کارم انداختم که مثل ذهنم به هم ریخته بود!

ساعت روی میز را هم نگاه کردم. خوابیده بود!

ساعت لپ‌تاپ را نگاه کردم. اگر درست باشد، یعنی الآن پنج ساعت و چهل و دو دقیقه است که خودکار به دست، به کاغذ زل زده‌ام. گاهی خطوطی کشیده‌ام... گاهی علامت سؤال و تعجب... گاهی همه را خط زده‌ام... گاهی توی لپ‌تاپ، یک فایل وُرد (word) باز کرده‌ام و چند دقیقه بعد، بدون این که چیزی تایپ کرده باشم، آن را بسته‌ام... گاهی فایل‌های وُرد خالی را دلیت (delete) کرده‌ام و بعد، بی هیچ دلیلی، آندو (undo) کرده‌ام و فایل خالی را بازگردانده‌ام!

خلاصه، دریغ از یک کلمه درست و حسابی که به ذهنم رسیده باشد و روی این انبوه کاغذها یا توی فایل‌های وُرد متعدد نوشته باشم!

از ساعت یک بعد از ظهر که به دفتر روزنامه آمدم تا الآن، سردبیر منتظر است که ستون من تکمیل شود!

نوع مطلب را هم کاملاً واگذار کرده به خودم. فقط موضوع مشخص است: «۹ دی».

دوباره به ساعت لپ‌تاپ نگاه کردم. نفسم را با صدا بیرون دادم. آستینم را بالا زدم... وضویی و نمازی که روی هم ۱۰-۱۵ دقیقه طول کشید... و دوباره من و میز و خودکار و کاغذ و لپ‌تاپ و هیچ!

شماره‌ی فردای هفته نامه، فقط منتظر ستون من است که برود زیر چاپ! و این، استرسم را بیشتر می‌کند و ذهنم را به هم ریخته‌تر!

چند کتاب و نشریه روی میز است. چندین صفحه اینترنتی و فایل هم توی لپ‌تاپ باز است. همگی با موضوع «۹ دی».

هرچه می‌خواهم بنویسم، به نظرم کلیشه‌ای و تکراری می‌آید!

فردا نهمین سالروزِ نهم دی ۱۳۸۸ است.

مگر می‌شود در عرض ۹ سال، آن همه ماجرا، آن همه حادثه، آن همه... تکراری شده باشد؟!

نه، این طوری نمی‌شود! باید اول تمرکز بگیرم؛ باید آرام شوَم...

خودکار را روی میز گذاشتم؛ لپ‌تاپ را بستم؛ کف دست‌هایم را گذاشتم دو طرف صورتم؛ چشم‌هایم را بستم... یک نفس عمیق، دومی، سومی،... دهمی ...

زیر لب چند بار تکرار کردم: تمرکز... تمرکز... تمرکز...؟! مرکز... مرکز؟!

آهان! خودش است: مرکز، محور... ایده‌ی خوبیست.

مرکز و محور حوادث سال ۸۸ یا... محورِ حماسه‌ی «۹ دی»

 

دوباره قلم به دست شدم. شروع کردم به یادداشت کردن چند کلیدواژه...

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما