به نام خدا
پرتقال خونی
محسن رو به ستاره کرد و گفت: " خانوم بی زحمت اون ظرف آجیلو بیار" و دوباره به سمت محمود آقا برگشت و گفت: " خب باجناق جان تعریف کن ببینیم، کار و کاسبی امسال چطور بود ؟ نون و روغن به راه بود ایشاالله ؟ " و با خنده ادامه داد : " پسته بخور محمود جون که غیرعید دیگه گیرت نمیاد."
محمود آقا یه قاچ از پرتقال خونی توی پیش دستی رو تو دهنش گذاشت و گفت: " چی بگم سید محسن؟ دست رو دلم نزار. بازار که تعریفی نداره. افتاده دست یکسری دلال که هر روز قیمت مواد اولیه رو همون جوری که عشق شون می کشه بالا و پایین می کنن. از نظارت و حمایت دولت هم که خبری نیست. توی همچین بازاری تولید کننده جایی نداره. تا بخواد به خودش بیاد زمین خورده. همین دیروزی خبر ورشکستگی یکی از رفقا رو بهم دادن. بنده خدا هفت پشت شون کارخانه دار نساجی تو اصفهان بودن. اینقدر بازار بالا پایین شد و بحران براش درست شد شد که طفلک یه وقت به خودش اومد و دید زیر خروارها قرض گیر کرده و نمیتونه از جاش جنب بخوره."
محسن نفس عمیقی کشید و گفت: " آره آقا محمود صنف ما هم تعریفی نداره متاسفانه. خیلی از بچه ها تغییر شغل دادن."
محمود یه قاچ دیگه از پرتقال خونی رو توی دهنش گذاشت و گفت: " محسن جون میدونی که الان کشورها تو دنیا، صنعتی شدن شون رو از صنایع نساجی و پوشاک شروع می کنن، چون صنعتی هست که هم اشتغال زایی بالایی داره و هم ارز آوری می کنه، ولی تو کشور ما این قدر واردات بی رویه پارچه و نخ و پوشاک زیاده و این قدر هزینه های تولید بالاست که قیمت تمام شده تولیدات داخلی نسبت به اجناس وارداتی چندین برابر میشه. شاید
-
اگه دولت روی زیرساخت های صنعت نساجی سرمایه گذاری می کرد،
-
اگه از نظرات بخش خصوصی توی سیاست گذاری های کلانش استفاده می کرد،
-
اگه فرهنگ استفاده از کالای داخلی رو به شیوه های مختلف رواج می داد،
-
اگه واردات کالای خارجی رو تا این حدّ سهل و آسان نمی کرد،
-
اگه کمی از فشارهای بیمه ای و مالیاتی رو از روی دوش تولید کننده برمی داشت و سازمان مالیاتی از هر حربه ایی برای وصول مالیات استفاده نمی کرد،
-
اگه بانک ها به راحتی تسهیلاتی می دادن که با اون ماشین آلات قدیمی و فرسوده جاشون رو به تجهیزات مدرن و بروز بدن،
الان وضعیت نساجی ما این طور نبود و توی دنیا حرفی برای گفتن داشتیم.
محسن که انگار گُر گرفته بود، از جاش بلند شد و همین طور که پنجره پذیرایی رو کمی باز می کرد تا هوای تازه وارد اتاق بشه، لبخند تلخی زد و پرسید: " به نظرت هیچ دولتی می تونه این اگرها رو عملی کنه ؟ بیخیال آقا... "
محمود دستمالی برداشت و ردّ آب قرمز پرتقال رو از روی دست ها و لب و لوچه اش پاک کرد و گفت: " اگه تو انتخاب مون دقّت بیشتری کنیم و دولتی روی کار بیاریم که مدیرانش اعتقاد قلبی به تولید داخلی داشته باشن و باور کنن که ما با تولید داخلی می تونیم اقتصاد کشور رو نجات بدیم و برای این مساله برنامه ی قوی داشته باشن، چرا که نه؟! خلاصه محسن جون ردّ سوء مدیریت بد جوری تو بعضی از قسمت ها داره خودشو نشون میده."
#احسن_الحال
#تولید_پشتیبانیها_مانع_زدایی