خود فريفتن به منظور شانه خالى كردن از زير بار عمل و دليل تراشى در برابر كارهايى كه انسان به علت ضعف نفس از انجام آنها خوددارى مىكند، يك منشأ روانى دارد؛ كسى كه ثبات و پشتكار در هيچ موردى از خود نشان نمى دهد، دست به هر اقدامى كه مى زند آن را ناتمام مى گذارد و يا از روبه رو شدن با مشكلات زندگى طفره مى رود؛ براى اين نقص روحى خود پيوسته عذر و بهانه مى تراشد و از اينرو نفس خود را فريب مى دهد.
امام على- عليه السلام- فرمود: «قد يكذب الرجل على نفسه عند شدة البلاء بما لم يفعله[1]؛
چه بسا انسان هنگام برخورد با گرفتارى و مشكلات، وقتى كه مى خواهد شانه از زير بار عمل خالى كند، به خود دروغ مى گويد و نفس خويش را فريب مى دهد».
اين مطلب، امروز از نظر علمى به اثبات رسيده است و روانشناسان درباره آن چنين مى گويند: «وقتى شخصى از عهده كارى برنمى آيد و شغل خود را رها مى كند و شغل ديگرى قبول مى نمايد، چنين استدلال مى كند: فكر كردم كه در اين شغل بهتر مى توانم به مردم و كشورم خدمت كنم».
در صورتى كه حقيقت غير از اين است؛ او چون لياقت و اهليت آن كار را نداشته، شغلش را تغيير داده؛ بشر براى اعمال خويش دلايل و براهين مى آورد و مى كوشد كه كارهاى خود را درست و صحيح جلوه دهد.
استدلال غير واقعى، مانند هر عمل دفاعى، يا علامت شكست است و يا اينكه شخص، راه روبه رو شدن با مشكل را نياموخته است؛ اشخاصى كه كمبودهاى روشن و صريح دارند، به استدلال غير واقعى متوسل مى شوند، آنچه كه اين افراد بايد انجام دهند، تشخيص نقايص خود و سعى در معالجه آنهاست؛ وقتى كه ما شكست مى خوريم، روان ناخودآگاه ما، يأس و دلمردگى را زنده نگه مى دارد و ما را وادار به استدلال غير واقعى مى كند. بهتر آن است كه به يأس و حرمان خود اذعان كنيم و سعى نماييم كه خود را در فائق آمدن بر مشكل تقويت كنيم و شكستى را كه نتيجه عدم كوشش ما بوده است، فراموش كنيم و به خاطر داشته باشيم كه براى دفعات آينده از تجربه شكست استفاده نماييم.
از مشكلات و معضلات فرار كردن راه چاره نادرستى است؛ زيرا براى مدتى قليل، اين نيرنگ مؤثر است و به زودى، درد و بيمارى و ضعف و ناتوانى بازگشت مى كنند؛ وقتى شخص در مقابل مشكلى واكنش نشان مى دهد، بايد از خود بپرسد: آيا من خود و ديگران را گول مىزنم؟ آيا من به استدلال غير واقعى توسل جسته ام؟ چه بايد بكنم تا از روى صداقت مشكل خود را حل كنم؟ تنها حرف زدن درباره موضوع كافى نيست؛ بلكه بايد قدم مؤثرى برداشت و براى حل مشكل وقت صرف كرد و به عذر و بهانه دفع الوقت ننمود؛ استدلال غير واقعى ناپسند است؛ زيرا يك نوع كوشش ناآگاهانه براى فريب دادن خود و ديگران مىباشد. شخص بايد با حقيقت روبهرو شود و صواب و ناصواب را تشخيص دهد و درصدد پيدا كردن راه حل مشكل برآيد».[2]
براى اينكه هركس در شرايط سخت و بحرانى دچار يأس و نااميدى شكنندهاى نشود، امير مؤمنان على (ع) توصيه مى فرمايد كه در پيچيده ترين و دشوارترين مراحل گرفتارى هم نبايد از مشكلات فرار كرد و روح اميدوارى را از دست داد: «عند تناهى الشدائد يكون توقع الفرج[3]؛
هرگاه سختى و گرفتارى به اوج و نهايت خود رسيد، بازهم بايد اميد گشايش و پيروزى داشت». «عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء[4]؛
حلقه هاى زنجير گرفتارى همينكه تنگ شد، آسايش فرا مىرسد». شكيبايى در برابر مصايب يكى از تعاليم پيامبران الهى براى تربيت نفوس بشرى است. به عرض يكى از پيامبران الهى رساندند كه پيرزنى يگانه، فرزند شايسته و لايق خود را از دست داده و از فشار اين مصيبت جانكاه نزديك است كه قالب تهى كند. از مقام و منزلت نبوت دور نباشد كه با اندرز و سخنان ملاطفت آميز خود از رنج درونش بكاهد؛ پيامبر خدا به خانه پيرزن آمد و به اطراف خانه نگاه كرد؛ ديد در گوشه خانه كبوتران لانه كرده اند، از پيرزن پرسيد: آيا در خانه شما اين كبوتران جوجه مى گذارند؟ پاسخ داد: آرى. فرمود: آيا تمام اين جوجه ها به مرتبه كمال مى رسند؟ زن جواب داد: برخى از آنها را سر مى بريم و از گوشتشان استفاده مى كنيم. فرمود: آيا جلو چشم مادرشان اين كار را انجام مى دهيد؟ گفت بلى.
فرمود: آيا با اين حال از شما قطع علاقه كرده و از پيرامونتان پراكنده مىشوند؟ گفت: هرگز. چون سخن به اينجا رسيد، فرمود: «اى زن مراقب باش كه در پيشگاه خداوند و در برابر اراده او از اين كبوتران كمتر نباشى، كه پيش چشم آنها جوجه ها را سر مى برى، باز هم از خانه شما دورى و هجرت نمى كنند، در حالى كه اين عمل تنها براى خودت مفيد است و از آن نفعى عايدت مى گردد؛ ولى هيچ سودى به حال آنها ندارد، اما در حقيقت مرگ فرزندت به مصلحت تو و فرزند تو است.
زن با شنيدن اين سخنان يكباره حالش دگرگون شد، انقلابى سخت در روحيه اش پديد آمد و در پيشگاه خدا به سجده افتاد و زبان به اعتذار گشود و يكباره، بار اندوه و غم جانكاه را از دل خويش بيرون نهاد. كدام نيرو، جز ايمان قادر خواهد بود قلب جريحه دارى را طى چند جمله اينچنين التيام دهد و به آن آرامشى وصفناشدنى ببخشد؟
[1] ( 2). غرر الحكم، ص 537.
[2] ( 1). روانشناسى براى زيستن، ص 189- 194. [3] ( 1 و 2). غرر الحكم، ص 489. [4] ( 1 و 2). غرر الحكم، ص 489.