مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب پلی استیشن
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن

ترنم هستم. از تاریخ 27 آذر 1399 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 49 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
پلی استیشن

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

«پلی استیشن»
مهدی پایش را محکم به زمین می کوبید‌وگریه می کرد. جلوی تلویزیون بزرگ خانه‌ی عمویش، بچه ها جمع شده بودندوبه نوبت بازی می‌کردند‌. پسر عمویش،بازی حرکتی داشت. از سری بازیهایی که بچه ها عاشقش می‌شوندو همه جا نقل محفال می‌شود‌.
مادرش خسته و کلافه از وضعی که پسرک به راه انداخته بود، مانده بود چه کند .

مهتاب اول دست پسرش را گرفت و گوشه ی اتاق برد وگفت:«مادر جان. خب تا وقتی اینجا هستیم، می‌توانی با اسباب بازی حسن، بازی کنی، بعد درخانه‌صحبت می‌کنیم». مهدی اشکهایش را پاک کرد وگفت:«باشه مامان به‌شرطی که برایم بخری باشه.قبوله؟»
_فعلا بدون بهانه گیری برو با پسر عمویت بازی کن، تابعد صحبت کنیم.
_نه مامان فایده ندارد باید بخری.
مهتاب،نمی‌توانست دروغ بگوید. از طرفی هزینه‌ی زیادی داشت .از طرفی پسرش را باید ساکت می‌کرد و ازطرف دیگر بدون حضور همسرش، نباید برای این موضوع تصمیم می‌گرفت. کمی اخمهایش را درهم کرد وگفت:« ببین آقا مهدی! الان یا بدون جر وبحث وگریه بازی می‌کنی وبعد در خانه، با بابا صحبت می‌کنیم. یا همین الان از خونه‌ی عمو میریم. کدوم راه روانتخاب می‌کنی؟»
مهدی که خودش هم دیگر حال نق زدن نداشت، همینطور که به سمت بچه‌ها می‌رفت،گفت :«باشه. مامان. اما قول دادی به بابا بگی‌ها!»
شب وقتی سفره‌ای شام جمع شد، مهتاب از محسن خواست راجع به خرید پلی استیشن صحبت کنند.
محسن آدم فقیری نبود، اما یاد گرفته بود که بازیهای این‌چنینی، اگر درست مدیریت نشود، اسباب اعتیاد کودک به بازی را فراهم می‌کند. از طرفی نمی‌خواست چنین هزینه ای را برای صرفا گریه‌ی بی موقع فرزندش بپردازد.
_خیلی خوب بابا. اول اینکه اگر تصمیم بر این شد که این وسیله را بخریم،باید قول بدهی هم به همه‌ی بچه هایی که به آنها مان می‌آیند هم خواهر وبرادرت، بدهی.

دوم هم اینکه به هیچ کس نمی‌گویی تا وقتی درخانه مان دیدند. پس نه پز دادن داریم نه جمع کردن بچه های همسایه ودوستان، قبول است؟
_آخه پس چه فایده ای داره بابا.
_خب شما میخوای بازی کنی، برات وسیلشو فراهم می‌کنیم. اما باید تا آخرماه،پسر خوبی باشی هم به خواهر وبرادرت کمک کنی وهم مادرت از تو راضی باشد.
در ضمن بعد از خرید پلی استیشن هم حق اینکه اول بازی کنی بعد درس بخوانی را نداری. وفقط یک ساعت می‌توانی بازی کنی وبحایش کمتر تلویزیون ببینی.
حالا اگر موافقی، قرار داد را امضا کنیم و بریم تو کارش.

مهدی نگاهی به پدر ومادر کرد. واز آنها خواست تا مدتی فکر کند. وسایل شام را جمع کرد و به اتاقشان رفت تا به خرید بازی با این شرایط فکر کند.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما