پیامبر اسلام طبق نص قرآن مامور بود که دستورات خدای بزرگ را ــ که طبق فطرت است ــ به سمع مردم برساند و دیگر اصرار زیادی بر قبولاندن آن به مردم نداشته باشد. عدم اصرار پیامبر به مردم(مشرکان)، دلیل بر به رسمیت شناختن مرام و مسلک آنها نیست(عیسی به دین خود، موسی به دین خود) چنان که برخی از شبهه افکنان در پی القاء این گونه مطلبی هستند.
پیامبر اسلام در برخورد با همه مردم، تنها وظیفه ابلاغ وحی را داشت. «بدانيد كه بر عهده پيامبر ما فقط رساندن آشكار [پيام وحى] است.»[1] پیام این آیه این است که؛ وظيفه پيامبر خدا مجبور ساختن مردم در پذیرش دین نيست، بلكه نشان دادن راه و ارائه طريق است.[2]
در این میان کسانی نیز بودند که به واسطه منفعت طلبی و مانند آن، قرآن و پیامبر را رد می کردند. خدا در اینجا به پیامبرش دستور می دهد که از اینها اعراض کن: «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ؛ و از مشركان روى بگردان.»[3] روگردانی پیامبر ازمشرکین به معنی این نیست که کاری به کار آنها نداشته باشد؛ بلکه پیام آیه این است: ای پیامبر: حالا که آنها نمی خواهند آموزه های عقلی و فطری دین را بفهمند، آنها را رها کن و فکرت را درگیر آنها نکرده و به ماموریت خود فکر کن. «از آنچه كه از سوى پروردگارت بر تو وحى شده، پيروى كن! هيچ معبودى جز او نيست! و از مشركان، روى بگردان!»[4] و در آیه دیگر می فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُون؛ حال كه چنين است، از آنها روى بگردان و منتظر باش؛ آنها نيز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آنها هم منتظر عذاب او.»[5]
این یک نکته کاملا عقلی است که ما هم در زندگی خود خیلی با آن مواجهیم؛ مثلا کسی رفیقش را نصیحت می کند و او نمی پذیرد، در اینجا شخص نصیحت کننده می داند که نصیحت کردن او فایده ای ندارد و باید از او اعراض کند. جریان اعراض پیامبر از مشرکان نیز این چنین بوده است.
شان نزول سوره کافرون نیز مثل مطلب فوق است. برخی مشرکان مکه خطاب به پیامبر گفتند که یک سال شما معبودان ما را بپرستید و ما هم یک سال خدای شما را خواهیم پرستید[6] ؛ پیامبر با خواندن این سوره، دست رد به سینه آنها و فرمود: «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ؛ (حال كه چنين است) آيين شما براى خودتان، و آيين من براى خودم.»[7] بنابراین اعراض پیامبر از مشرکان به معنی کنار آمدن با آنها(عیسی به دین خود، موسی به دین خود) نیست؛ بلکه ایشان مامور بودند که دین را فقط ابلاغ کنند.
پی نوشت
1ــ مائده/91
2ــ ر.ک: تفسیر نونه، ج11، ص221
3ـــ انعام/106
4ــ همان