مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب چیز یاد دادن به دیگران
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
چیز یاد دادن به دیگران

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ شنبه, 18 آذر 02

من تو زندگیم کلا آدم چیزیادبده‌ای هستم و این خصلت رو از بچگی داشتم، الان هم دارم، در آینده هم خواهم داشت ان شاء الله.
تو دوران مدرسه، اولین چیزی که به کسی یاد دادم روش چسبوندن آدامس روی صندلی معلم بود بدون این که کسی چیزی بفهمه. یه هم کلاسی داشتم فامیلیش شاهزاده بود. البته تیپش خیلی به اسمش نمی خورد. خودش بیشتر شبیه متکدی‌های حاشیه شهر بود. به هر حال یه روز به شاهزاده یاد دادم که باید چه جوری آدامس جویده و تف‌مالی شده رو توی دستش قایم کنه و بچسبونه به کف صندلی. متاسفانه شاهزاده بی‌شعور بود و درست یاد نگرفت. واسه همین هم لو رفت و یه کتک مفصل خورد. همین طور که می بینید من وظیفه تعلیم رو به خوبی انجام دادم، اون تعلم رو به جا نیاورد. خلاصه گذشت. بزرگتر که شدم فعالیت های فرهنگیم هم بزرگ‌تر شد. به بچه ها یاد می دادم چطوری از جیب باباشون اسکناس 5 هزار تومنی بردارند. می دونید که این کار دزدی نیست. یه نوع قرض مخفیه. از همون‌ها که بعضی مسئولین هم گاهی از بانک‌ها میگیرن. شاهزاده این سری هم هم کلاسی‌ام بود و دوباره درسی که بهش دادم رو درست یاد نگرفت. واسه همین به جای 5 تومنی، تراول 50 تومنی برداشت و یه کتک مفصل از شاهزاده بزرگ - منظورم باباشه‌ها نه رضا ربع پهلوی - خورد. خوشبختانه من آدمی نبودم که جا بزنم و هم چنان وظیفه تعلیم و آموزش گری رو ادامه می‌دادم. تو دبیرستان با شاهزاده رفتیم رشته ادبیات. یه روز بهش گفتم: «اینطور که نمیشه ما فقط درس خشک و خالی بخونیم. ما باید شعر هم بگیم» خلاصه واسش کلاس آموزش شعر گذاشتم. اولین درس این بود: «شعر مهم نیست معنا داشته باشه. فقط باید قافیه و وزن داشته باشه.» البته میدونید که این فقط حرف من نیست. بعضی از شاعران بزرگِ! معاصر هم از این تکنیک استفاده می کنند مثل این شعر «بلی بلی بَ بَ بَ بَ بَ بَ بَ وا کن - به دنده دنده دندان و تیزی ناخن» خلاصه بهش گفتم هر وقت کم آوردی شروع کن به تکرار حروف بی‌معنا تا قافیه و وزن رو درست کنی. شاهزاده آخر به کمک تعالیم من تونست این بیت رو بگه: «در طویله پی او عاشق و سرگردانم - من که لالا لَلَ لَم لالِ لَلَم می‌دانم.» این قدر خوشحال شد سریع بیت رو برداشت و رفت پیش معلم ادبیات تا براش بخونه. استاد هم یه چک آب دار زد تو گوشش تا دیگه از این آرایه‌ها از خودش درنیاره.
با این که کلاس ادبیاتم با شاهزاده به مشکل خورد ولی من هم چنان آدم چیزیادبده‌ای بودم. قرار شد واسه بچه محلها کلاس جودو بذارم. چون بچگی‌هام در حد 5 جلسه جودو کار کرده بودم. خلاصه کلاس رو تو حسینیه مسجد برگزار کردیم. تو همون جلسه اول، یکی از بچه‌ها، فنی رو که یاد دادم اشتباه یاد گرفت و موقع اجرا دنده‌اش شکست. پدرش هم متاسفانه آدم بی جنبه‌ای بود و از من شکایت کرد. الان چند وقتیه تو زندان واسه هم‌بندهام کلاسهای «چگونه در یک هفته از زندان در بریم» گذاشتم. اما همه این ها چیزهایی بود که من به شوخی و جدی به رفقام یاد می دادم. ولی بعضی چیزها رو هم ما به عنوان یک ملت در کنار هم یاد گرفتیم. ما 40 سال پیش چیزهای مهمی آموختیم. یاد گرفتیم می تونیم کشورمون رو خودمون اداره کنیم. مسئولین رو از داخل اعضای خونواده خودمون انتخاب کنیم. به بد و خوب شون کار ندارم اما یاد گرفتیم نیازی نیست حتما امریکایی و انگلیسی و روس و ... بر ما حکومت کنند. یاد گرفتیم چطور باید طعم استقلال سیاسی رو بچشیم و ازش حفظ و حراست کنیم. امیدوارم بتونیم توی گام دوم، از داشته هامون مثل استقلال حفاظت کنیم و نداشته هامون رو هم در کنار هم به دست بیاریم.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما