من از بچگی از این سوسول بازی ها حالم به هم می خورد که فقط برم درس بخونم و بیام خونه. برای همین هم تصمیم گرفتم کنار درس خوندن، کار هم بکنم. اوایل پاستیل می فروختم. تجارت پرسودی بود. بچه ها رو خ ( منظور خر است. جوری تلفظ کن مخاطب بفهمه ) خیالاتی می کردم که پاستیل مفیده و از این حرفها. اون بیچاره هام می اومدند می خریدند. ولی آخر سر فهمیدند پاستیل ها تاریخ مصرف گذشته است و بساطم به هم خورد. بعد از این که بابام تعهد داد و کانون اصلاح تربیت ولم کردند برگشتم سر کار. این بار رفتم سراغ فلافل فروشی. یه چند وقتی می فروختم خدا رو شکر کارم خوب بود تا این که فهمیدند روغن هام پر پالمه. این دفعه بابام سند گذاشت اصلاح تربیت ولم کرد. یه مدت مثل این سوسول ها فقط درس خوندم بعد تصمیم گرفتم بزنم تو کار طب سنتی. یه دوره دو هفته ای دیدم بعد مطب زدم. مردم محل همه مریضم بودند و ویزیتی 40 هزار تومن دستمزد می گرفتم تا این که یه روز تو حجامت تیغ آلوده استفاده کردم و یارو ابولا گرفت. البته چون پیرمرد بود و آفتابش لب بوم وراث گذشت کردند. خلاصه به خیر گذشت. ولی به خاطر جنبه عمومی جرم رفتم زندان. سه ماه حبس بودم. تو زندان با یه راننده آشنا شدم که تو این تاکسی های آنلاین کار می کرد. تشویقم کرد رانندگی یاد بگیرم. اومدم بیرون زدم تو کار تاکسی اینترنتی. یه دو هفته کار کردم اما چون از عکس دسته جمعی خوشم نمی اومد کشیدم بیرون. بعد از اون دیگه کار نکردم. تصمیم گرفتم درس بخونم. فقط درس. اصلا کی گفته درس خوندن کار سوسول هاست. هر کی گفته خیلی خ ... خوش خیاله. دو سال درس خوندم دیدم نه دیگه بابا نمی تونه مخارج رو تامین کنه. رفیق هام گفتند بزن تو کار نویسندگی که شغل آدم های فرهیخته است. پر سود و نون و آب دار! منم رفتم دوره دیدم و الان واسه چند جا می نویسم. ولی خوب فی سبیل الله دیگه. بندگان خدا بودجه ندارند. خدا رو شکر. راضی ام. شمام راضی باشید!