مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب کلیددار
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن

معراج هستم. از تاریخ 07 آبان 1393 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 229 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
کلیددار

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

بسم الله الرحمن الرحیم

کلیددار!

فریادهای چکش بر سر میخ، درهیاهوی صدای بلند رادیو گم شده بود. انگار مسعود هم ازین همه کوبیدن خسته شده بود. چکش را روی میزی که با تکه­های کوچک و بزرگ چوب، فرش شده بود گذاشت و به سراغ سماور رفت. عطر چای دارچین پیچیده درفضای کارگاه، او را به یک عصرانه ساده دعوت می­کرد.

قوری گل قرمزی را برداشت تا چای خوش­عطر را در استکان لب پریده بریزد که «دینگ، دینگ» گوشی صدایش زد. خستگی اجازه نداد بی­خیال چای شود. استکان را برداشت و رفت تا دعوت موبایل را هم بی­پاسخ نگذاشته باشد!

چای هنوز اینقدر داغ بود که می­شد کمی به او فرصت هم­صحبتی با هوای سرد کارگاه را هم داد. تا هم­دلی بین چای و هوای سرد به سرانجام برسد، گوشی را برداشت. قفل صفحه که باز شد و پیامک را دید، انگار 10 سال جوان­تر شد! در چندثانیه، فیلم تمام خاطرات سربازی، در سینمای ذهنش اکران شد.  

آتلان از بچه­های خوب گنبدکاووس بود که هراَزگاهی احوالی از مسعود می­پرسید. در آسایشگاه پادگان، اگر خستگی تمرین­های فرمانده جانی در تنشان می­گذاشت، گاهی که روی تخت دراز می­کشیدند و باهم گپ وگفتی داشتند.

«یه سر به ایتا بزن». این پیامی بود که آتلان برایش ارسال کرده بود. مسعود، داده گوشی را فعال کرد. دینگ، دینگ، دینگ، ... صدای پیام­هایی که در این چند ساعت خاموشیِ داده، روی هم انبار شده بود درآمد. مسعود مستقیم سراغ آتلان رفت. یک کلیپ بود.

«... این رافضی­ها با تهمت زدن به خلفای راشدین فقط به دنبال عوام­فریبی هستند. وگرنه هیچ­کس به اندازه اهل سنت دختررسول­الله را احترام نمی­کند. خودتان قضاوت کنید برفرض هم بپذیریم برای بیعت گرفتن از علی، به درب خانه­اش رفته­اند. اما اصلا آن زمان خانه­ها درب چوبی نداشته­اند که کسی بتواند آن را آتش بزند. نهایت حصیری از لیف خرما بر ورودی خانه­ها آویزان بود. پس افسانه فرورفتن میخ در و شکستن پهلوی دختر پیامبر بافته ذهن علمای شیعه است که می­خواهند احساسات مردم را تحریک کنند...»

تا همینجا بیشتر نتوانست تحمل کند. این شبکه­های ماهواره­ای عجیب ذهن مردم را شستشو می­دهند. داده را خاموش کرد و در مخاطبین آتلان را جستجو کرد...

الو... سلام بچه گنبدی! ... صحبتهایشان حسابی گل انداخت. مرور خاطرات که تمام شد، مسعود به آتلان قول داد پاسخ این شبهه را از امام جماعت مسجد بپرسد...

...الو سلام پسرخوب. الوعده وفا. حاج آقا گفت یه سر به قرآن بزن. سوره نور آیه 61 [1]خداوند اجازه داده خونه­هایی که کلیدش دستمونه، یه نگاهی هم به یخچالش بندازیم!!

... صدای خنده مسعود در کارگاه پیچید... حالا تو نمیخواد کلید خونت رو به من بدی بابا! این نشون می­ده که اون موقع دَرا قفل داشتند که کلید می­خواستن.

راستی حاجی گفت تو کتابهایی مثل صحیح مسلم یا مسند احمد درباره جنس در خونه عایشه که مثلا از چوب عرعر یا ساج بوده و یا توصیه­های پیامبر برای بستن در خونه وقت شبهم روایات تاریخی زیادی هست. یه نگاه بنداز.

من که خیلی عقلم به این چیزا قد نمی­ده. ولی از من بشنو. این ماهواره رو از تو خونت بنداز بیرون...

به قلم معراج

 

 


[1] . لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَلا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ ... أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً. بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست (كه با شما هم غذا شوند)، و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانه‏هاى خودتان [بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخوريد و همچنين خانه‏هاى پدرانتان ... يا خانه‏اى كه كليدش در اختيار شماست، يا خانه‏هاى دوستانتان، بر شما گناهى نيست كه به طور دسته‏جمعى يا جداگانه غذا بخوريد.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما