مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب گوشی بازی
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
گوشی بازی

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

گوشی‌باز

بعدی، پسر عموی سعدی می‌گوید:
نیک به خاطرم هست یومی از ایام البیض از سفر حج بازمی‌گشتم به دیار خودمان. در کاروان‌سرا، توقفی کردیم تا اهل کاروان جرعه آبی بنوشند و لقمه نانی به کام بگذارند. فشار یبوست سفر که دیگر ملازم همیشگی‌ام شده است از کاروانم همی جدا و راهی مستراحم ساخت. فشار شکم و پیچیدگی باد در دل و درد فراوان روده کبیره آن چنان فوران زد و فراوان بود که آیفون سبعه را ( همون آیفون هفت خودمون رو میگه بعدی جان) بر خورجین شتر جا گذاشتم. چند درویش بی‌حیا که در کاروان‌ همراهمان بودند و به ظاهر، حاجی می‌نمودند و هر لحظه باب ایمان ریاکارانه بر هم‌سفران می‌گشودند از فرصت نبود حقیر و اشتغالم به مستراح سوء استفاده کرده، بر خورجین اشترم یورش برده آیفون سبعه را درآورند. حقیر، غافل بودم و در نظر نداشتم که این ناپاکان در طول طریق، زیر نظرم داشته‌اند و الگوی پسورد را درآورده‌اند، فلذا در کسری از ثانیه توانسته بودند قفل گوشی بگشایند و راه به صفحه گالری باز کنند. گالری حقیر پر است از تصاویر زوجات دائمه و غیر دائمه که در بلاد مختلف برگزیده و وظیفه شرعیه خویش به جای آورده‌ام. نانجیب‌ها فایل مخصوص را شناسایی کرده، بی‌درنگ به آن وارد شده و تصاویرش با واتساپ در میان خلق غفلت‌زده پراکندند. هنگامی از مستراح برگشتم که کوزه آبرویم ریخته و الک حرمتم آویخته بود اما از آن جا که ماهی را هر وقت از بحر ستانی به رحمت حق تعالی می‌پیوندد کوشیدم از تداوم این رسوایی حد المقدور ممانعت کنم. سردسته‌شان که دستی بر آتش آی تی داشت بی‌محابا پرسید: «شیخ! شخصی جدید چی داری؟» گفتم: «آفتابه آورده‌ام از مستراح. تقدیم‌تان کنم؟» درویش بی‌حیا ضایع شد اما تظاهر به عدم تضیّع کرد و ادامه داد: «دیگر بار زبان‌درازی کنی تصاویر خصوصی جناب سعدی در سفری که با هم به بصره داشتید را برای همسرش خواهم فرستاد» بی‌نوا نمی‌دانست پسرعمویم بسی عاقل‌ بود از آن که خود را اسیر تعهد همیشگی و تزویج دائمی کند. سعدی عالم به فنون بود و آگاه به رموز. از این رو بر سرش فریاد زدم: «به اسفل السافلین. بفرست برایش.» درویش که چرت بافته و مزخرفات از قوای دماغیه مریضش ساخته بود جا خورد و با لحن متواضعانه‌ای خطابم کرد: «حال فارغ از مزاح چه برای‌مان داری بعدی جان» بی‌درنگ گفتم: «شخصی‌ها در SD card است که در طریق بصره جا ماند. الحمدلله. اکنون همان عمومی‌هاست. خواه ببین و خواه بده. باری، یک بار دیگر مرا تهدید به افشای سر کنی هنذفری و گوشی را به بینی‌ات فرو همی کنم و از دهانت بیرون همی کشم.» درویش تا آن لحظه، مرغوب‌ترین گوشی‌ای که دستش گرفته بود از همان گوشت‌کوب‌هایی بود که تنها به هنگام ایستادن روی کوهان شتر آنتن می‌داد. فلذا سخت از لمس آیفون سبعه حقیر مست بود و چون گوهرشناسی که الماس یافته باشد مشتاقانه اجزای مختلفش را لمس همی می‌نمود. زیر لب حق تعالی را صدا می‌کردم و به اسماء گوناگونش می‌خواندم که کاش فایل مخفیه مفتضحه را نیابد که اگر آن را بیرون کشد و استوری‌اش سازد نه آبرویی مانَد و نه شرفی و نه عفتی و نه عزتی. الحمدلله عز و جل که درویش تنها به اسم، متخصص آی تی بود و به رسم به مقدار دام‌های دمشق نمی‌فهمید. لذا فایل مخفیه نیافت و مشتی کلیپ فان و جوک تماشا کرد و گوشی را به گوشه‌ای نهاد. البته پیش از کنار نهادن گوشی، با دوربینش تصویری از خود و دیگر دراویش سارق گرفت و با شبکه اجتماعی برای دوستانش فرستاد که الحمدلله به دلیل خرابی مودم کاروان‌سرا، تصویر به مقصد همی نرسید و جز حافظه ابری، راه به جایی نبرد. کیفیت آن شبکه اجتماعی که مختص اهالی کاروان‌سرا بود به حدی بود که علی سبیل المثال وقتی جمله عاشقانه‌ای برای زوجه‌تان پست همی می‌کردید تا به دستش برسد علاقه زائل شده، مرغ عشق دیگری جای او را در قفس دل پر کرده بود. باری، غرض آن که هیچ گاه به گوشی معتاد نشوید که آبروی‌تان ببرد و رشته حرمت‌تان بِبُرد.

#علی_بهاری

لینک اثر: https://www.cloob.com/u/ensan73/129470587

 

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما