تخالف و تناقض تناقض گوئی و متضاد حرف زدن روش نامعقولی برای بشر معمولی نبوده و نیست. اما از انبیاء الهی و فرستادگان خداوند هیچگاه دیده نشده است.
اما در آثار حسینعلی نوری که بهائیان او را پیامبر خود می خوانند پُراست ازتضاد و تناقضگوئی و این خود نشان دهنده این است که این مدعی پیامبری از ناحیه خداوند نیامده بلکه از ناحیه شیطان فرستاده شده است.
حسینعلی بهاء در کتاب بدیع صفحه 394 سطر 4 می نویسد:« بدانید ای قوم که این غلام رحمن در جمیع احیان اراده اش آن بوده آنچه از ظهور قبلش نقطه بیان روح من فی الاکوان فداه نازل شده ثابت نماید حرکت ننموده ام مگر برضای او.... و لکن مشرکین بیان گمان نموده اند و در بادیه های مهلکه مشی کرده اند چنانکه نسبت داده اند که این غلام گفته که نقطه بیان از یک حرف من خلق شده لا والله آنچه نازل شده منزل حق تعالی ... بوده و خواهد بود بگوئید ای بیشرم های ارض (خطاب به پیروان باب است که مخالف بهاء هستند) آنچه در این ظهور نازل بعینه همان کلمات نقطه اولیه بوده وخواهد بود.
حسینعلی نوری در این جملات منکر نسخ بیان شده و به برخی از مخالفانش که به او نسبت داده اند که احکام بیان را نسخ نموده نفرین می کند. وی همچنین در کتاب اقتدارات صفحه 103 سطر 4 می نویسد:« ولکن باین مقر که باختیار او کل کتب ناطق است نسبت داده اند که احکام بیان را نسخ نموده الا لعنة الله علی القوم الظالمین». پس حسینعلی مازندرانی با این جمله آب پاکی را روی دست مخالفینش ریخته که او هرگز احکام بیان را نسخ ننموده است.
اما حسینعلی بهاء یادش رفته که در کتاب اقدس صفحه 75 سطر 2 گفته است:« قد عفا الله عنکم ما نزل فی البیان من محو الکتب و اذناکم بان تقرئوا من العلوم ما ینفعکم لا ما ینتهی الی المجادله فی الکلام هذا خیرلکم ان انتم من العارفین».
حسینعلی بهاء در این جملات کتاب اقدس اعتراف می کند که در کتاب بیان، حکم از بین بردن تمام کتابها نازل شده بود، اما وی این حکم را نسخ کرده به پیروانش می گوید: خدا بخشید بر شما آنچه که در کتاب بیان نازل کرده از محو و نابود کردن کتابها و لازم نیست شما کتابها را محو و نابود کنید و من به شما اجازه می دهم که علوم نافعه را بخوانید. وی اعتراف می کند که در همین کتابها علوم نافعه و مفیده هست که لازمست آنها را پیروان باب بخوانند.
اگر بیان و اقدس از جانب خداوند واحد نازل شده است این اختلاف و تناقض بفاصله زمان اندک چه معنی دارد؟ و اگر پیروان بیان مقتدر شده و همه کتابهائی را که علوم نافعه در آنها بود از بین می بردند چه می شد؟ و اگر سخن بیان برخلاف حکم خدا بود پس تجلیل و احترام بیان برای چیست؟