در این دنیا هیچکس مانند عارف غریب نیست؛ زیرا او چیزهایی میداند که دیگران نمیدانند. مردم به چیزهای دیگر مشغولاند و وی به چیز دیگر مشغول است. او نمی تواند مثل دیگران زندگی کند و از این موضوع رنج میبرد که در این دنیا تنهاست و کسی مثل او نیست و او هرروز به فکر معشوق خود است و به سمت او حرکت میکند.
قرآن کریم درباره عاشقان حقیقی خداوند میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ: مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان ترسان میشود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان میافزاید، و بر پروردگارشان توکل میکنند». (انفال/ 2)
قلمرو دلها، دنیایی است هم آشنا، هم غریب و مهجور که شناخت آن ضروری است و نورافشانی به راه آن، ضروریتر. چرا همیشه به فکر درمان جسم هستیم؟ مگر «جان» بیمار نمیشود که مداوایش کنیم؟ خدا، بیش از «برون »، به «درون» مینگرد و بیش از «قال»، به «حال». او مشتری دلهای باصفاست، دلهایی بی کینه و حسد، بی غرور و خودپسندی. دل نیز کور میشود، همچون دیده. دل نیز کدر میشود و غبارآلود، مثل آیینه غبارگرفته. دل نیز سخت میشود، همانند سنگ. دل نیز بسته و قفل میگردد، همچون درب. اگر سنگدلان، کور دلان، بیمار دلان و تیره دلان، ندانند که دچار چه آفت و گرفتار چه دردی هستند، این خود، بزرگترین درد و بیماری است! گاهی دل، بتخانه میشود، و تو میپنداری که خدا در خانه دلت جای گرفته است.
گاهی دل، بیمار میگردد و حتی لذیذترین معارف وحی و نکتههای «عبرت» و «هدایت» هم در کام جان، مزه نمیکند و گرانبهاترین گوهرها نیز، به مزاج آن نمیسازد. چه میتوان کرد با دلی که هیچ زاویهای از آن، پذیرای نور حقیقت نیست؟! همانطور که خانه را از غبار و آلودگی پاک میکنی و مرتب میسازی تاپذیرای مهمان عزیزی باشی، خانه دل را هم باید از «ریا» و «گناه»، گردگیرى کنی. چند مشت «آب توبه»، صورت جان را جلا میدهد و «دیده دل» را شفاف میسازد.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام) می فرمایند: «احی قلبک بالموعظة...: قلبت را با موعظه زنده کن»[1]. موعظه و گوش دادن به نصیحتها باعث میشود انسان همیشه متذکر شود و متنبه شود. قلبش زنده میشود و در مسیر مستقیم قرار میگیرد.
کدام خانه مثل قلوب ما، این چنین بی در و پیکر است؟ چه کنترل و نظارتی بر ورود و خروجهای قلبمان داریم؟ اگر غفلت زده و بی خیال باشیم، دشمن جان خدایی ما، هوشیار و بیداراست و تارا جگر. آیا راههای ورود و عبور شیطان به دلهایمان را بستهایم؟ آیا خانه دلمان را از کالاهای هوس برانگیز ابلیس، مانند حرص، حسد، غضب، تکبر، طمع، شتاب، بخل، تعصب، بدگمانی، دنیازدگی، شکمبارگی و... خالی کردهایم.
دراینباره أمیرالمومنین (علیه السلام) میفرمایند: «من قل ورعه مات قلبه...: کسی که ورع و تقوای او کم شود قلبش میمیرد». [2]
إِلَهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلاً وَ مَنْ ذَا الَّذِی أَنِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغَی عَنْکَ حِوَلاً: خدایا کیست آن که شیرینی محبتت را چشید پس به جای تو دیگری را برگزید؟ و کیست آن که با مقام قرب تو انس یافت پس مایل به روی برتافتن از تو شد؟[3]
هر چه که انسان عبادت و بندگیاش بیشتر شود، مقام او بالاتر میرود. خدایا، جرقهای از این آتش درجانمان بیفکن، تا بسوزیم و بسازیم و به مقام «رضا» برسیم و «قرار» بگیریم. و لازمه این کار جارو کردن دل از غیر خداوند میباشد؛ لذا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه: قلب، حرم خداوند متعال است پس در حرم او غیر خداوند را راه نده». [4]
آینه شو جمال پری طلعتان طلب جارو کن دل و آنگه مهمان طلب
صائب تبریزی
---------------------------
نامهی 31 نهج البلاغه امیرالمؤمنینعلیه السلام).
نهج البلاغه امیرالمؤمنینعلیه السلام)، حکمت 349.
مفاتیح الجنان، مناجاة المحبین للإمام علی ابن الحسین زین العابدین (علیه السلام)، ص 124.
4. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 67، ص 25.