مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب در هر حال مشکل گشا
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن توزیع گر وبلاگ توزیع گر پیام رسان

یا فاطمه الزهرا(س) هستم. از تاریخ 04 دی 1399 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن توزیع گر وبلاگ توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 22 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
در هر حال مشکل گشا

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

 درهر حال مشکل گشا

صدای اذان مؤذن از گلدسته های مسجد گوش را نوازش می داد.

مشهدی علی آستین هایش را بالازد  و به سمت حوض رفت. دست در حوض آب برد، مشتی بر صورتش ریخت، دوباره دستش را در حوض فرو برد و خواست مشتی دیگر بر صورتش بریزد که  کسی با عجله و تند تند به درحیاط می کویید. مشهدی علی  وضو را نیمه کاره رها کرد و به سمت در حیاط رفت. ملیحه خانم همسایه شان را پشت در دید  چهره پریشان و ناراحت کبری خانم همسایه اش را دید که با اخم و چشمانی اشک آلود پشت در ایستاده بود.  مشهدی علی پرسشگرانه به سمت او نگاه کرد و گفت:

-سلام ملیحه خانم! خیر است چه شده؟ چرا گریه می کنید؟

ملیحه خانم! هنگامی که مشهدی علی را دید، صدای هِق هِق گریه اش بلند شد.

چرا گریه می کنید ؟ گریه نکن!  به داخل حیاط بیا

ملیحه خانم در حالی که با گوشه ی چادرش اشک هایش را پاک می کرد، قدم در داخل حیاط گذاشت.

مشهدی علی او را به سمت سالن تعارف کرد و گفت:

-  دخترم  شما به سمت سالن به نزد حاج خانم  برو  من الآن نمازم را بخوانم به خدمتتان می رسم.

ملیحه خانم به سمت سالن رفت.  مریم خانم زن مشهدی علی که در آشپزخانه  در حال تدارک شام بود؛ با صدای کوبیده شدن به  در سالن  از آشپزخانه بیرون آمد، با دیدن چهره ی ناراحت و  پریشان و اشک آلود ملیحه خانم متعجب شد و به سمتش رفت، دستانش را فشرد و گفت:

-چی شده؟ چرا گریه می کنی؟ چه اتفاقی افتاده؟

ملیحه خانم در حالی که اشکهایش  را با گوشه‌ی چادرش پاک می کرد گفت:

-چه بگویم از کدام درد بنالم؟

امروز رفتم جواب آزمایش پیمان را گرفتم، دکترش گفت: یکی از کلیه‌هایش  از کار افتاده و آن دیگری هم چند درصد بیشتر کار نمی کند! الان مانده ام  در این شهر غریب چه کار کنم؟  نه شوهری ، نه کسی که به ما کمک کند. چند روز قبل به برادرم و اقوام گفتم آن ها هم حال و روز خوبی نداشتند، درگیر مشکلات بودند  و در ان حد نتوانستند کمکم کنند؛  به بانک رفتم، حسابم خالی بود! چند تکه از وسایل خانه را فروختم؛  ولی باز پول کم  آوردم؛ از همه جا بریدم! خسته شدم، اگر پدرش خدا بیامرز زنده بود، ما این قدر به سختی نمی افتادیم

مریم خانم در حالی که ملیحه خانم را دلداری می داد گفت:

ملیحه خانم نگران نباش! خدا بزرگ است. توکل بر خدا داشته باش، ما  در کنارت هستیم کمکت می کنیم و  راه چاره  ای پیدا می کنیم.

ملیحه خانم گفت:

  • خدا شما را از بزرگی کم نکند، شما همیشه مثل خانواده ام بودید؛ در خانه‌تان همیشه به رویم باز بوده است، مشهدی علی هم که حق پدری را برای من تمام کرده است. الهی عاقبت به خیر باشید.

در همین هنگام که ملیحه خانم با مریم خانم  صحبت می کردند؛ مشهدی علی نیز یا الله گویان وارد اتاق شد.  در گوشه ی سمت چپ بالای اتاق نشست و ماجرا را از ملیحه خانم  جویا شد، ملیحه خانم ماجرا به طور مفصل توضیح داد.

مشهدی علی در حالی که  سرش را پایین انداخته بود و در فکر فرور رفته بود. گفت:

ان شاء الله فردا ساعت هشت به در خانه ما بیا تا با همدیگر به بانک سرکوچه برویم؛ مقداری پس انداز در حسابم برای مکه کنار گذاشته بودم؛  همان را بر می دارم و به یکی از آشنایان هم می گویم تا  وام به تو بدهد. بعد از آن جا  پیمان را به بیمارستان می بریم و بستری می کنیم. نگران نباش همه چیز درست می شود، خدا بزرگ است.

ملیحه خانم در حالی که برق خوشحالی در چشمانش می درخشید،  گفت:

  • الهی مشهدی علی خیر ببینید که  در حق من همیشه پدری کردید.

 «. أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِی الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.؛ خودت را [برای خدمت]در اختیار مردم بگذار، و محلّ نشستن خویش را درِ ورودی خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.»

کلمة الامام المهدی علیه السلام، ص ۵۶۵
 


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما