مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب ماه رمضان و دندانپزشکی؛ قسمت سوم
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
ماه رمضان و دندانپزشکی؛ قسمت سوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01
در پرونده بهار معنویت

این پرونده را با 409 اثر دیگر آن ببینید

دندان‌پزشکی – 3

همین طور که در ذهنم از پیرمرد میکروبی، حلالیت می‌گرفتم زیر زبانم به دکتر ناسزا می‌گفتم. ناسزاها عموما شخص دکتر را هدف گرفته بود و به خانواده‌اش کاری نداشت. آرام به سمت کابینت رنگ و رو رفته‌‌ای که ته اتاق بود حرکت کرد و یک آمپول برداشت، موادی را داخلش ریخت و به گونه‌ام تزریق کرد. آن چنان محکم این کار را کرد که این بار نزدیک بود خانواده دکتر را هدف بگیرم اما باز کنترل کردم. دوباره از صندلی کناری‌ام بلند شد و رفت سراغ موبایلش. تصویر را نمی‌دیدم اما از صدا می‌شد حدس زد چه می‌کند: Need for speed. دستکش پزشکی را درآورده و با دو دست، دو طرف گوشی را گرفته بود. وقتی جاده پیچ می‌خورد او هم بدنش را به همان سمت خم می‌کرد. کمی بعد ماسکش را درآورد. شست دست راست را محکم روی پدال گذاشته و زبانش را دو سانت و نیم درآورده بود و هم‌زمان به چپ و راست خم می‌شد. اما این ها هیچ کدام مشکل اصلی نبود. مشکل این جا بود که از دهانش صدای موتور تولید می‌کرد! با همان دهان نیمه‌جان گفتم: «دکتر! اگه صداش رو زیاد کنید نیازی نیست به حنجره‌تون فشار بیارید» با این که واضح بود دارم فحش می‌دهم ولی توهین برداشت نکرد.
بازی را متوقف و سرش را از روی گوشی بلند کرد و گفت: «آفرین. نکته خوبی بود» و دوباره مشغول شد. صدا را تا ته زیاد کرده بود. گاز که می‌داد مسئول پذیرش درمانگاه هم می‌فهمید الان با چه سرعتی می‌راند و نفر چندم است اما مشکل حل نشد. هم زمان با بالا بردن صدای بازی، صدای خودش را هم بالاتر می‌برد، به طوری که باز صدای او به ماشین، غالب بود! در دل می‌گفتم: «بیچاره پیرمرد! فرهیخته‌ترین بود» پس از چند ثانیه یک مرتبه گفت: «عَه ... لامصب! ... باختم» و عصبانی به طرف من راه افتاد. سرم را از روی یونیت بالا آوردم و گفتم: «دکتر من درک‌تون می‌کنم. تو رو خدا مسلط باشید به خودتون. ایشالا تورنمنت‌های بعدی» با بی‌اعتنایی جواب داد: «حرف نزن. بخواب رو یونیت» دستانش از شدت عصبانیت می‌لرزید. شک نداشتم انتقام باخت ماشینی را از دندان عقل من خواهد گرفت. نگران و ناراحت روی یونیت دراز کشیدم. زیر لب آیة الکرسی می‌خواندم.
ادامه دارد ...

#علی_بهاری
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
#دندان_پزشکی
#درمانگاه
@tanzac

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما