مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب .جبران
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
.جبران

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ سه‌شنبه, 28 آذر 02

جبران                       

مدرسه که می‌رفتم، یه سال امتحاناتم افتاده بود اواخر ماه رمضون. همش با خودم می‌گفتم: «خدا کنه فردا عید بشه.» خیلی سخت بود زبون روزه درس بخونم. پدر و مادرم بار سفر بسته بودند و قرار بود چند روزی برن زیارت امام رضا. خیلی دلم می‌خواست باهاشون برم و هوایی تازه کنم. مامانم در حالی‌ که لباسشو تا می‌کرد، با لبخند بهم گفت: «قول بده درساتو خوب بخونی و خواهرتو اذیت نکنی.» گفتم: «آخه مامان منم دوس دارم باهاتون بیام. چرا می‌گین نه؟» گفت: «نه نمیشه. از درست می‌مونی. ان شالله سفر بعدی» با ناراحتی رومو برگردوندم و تا صبح حرفی نزدم. صبح با صدای در اتاقم بیدار شدم ولی خودم رو به خواب زدم. مامان بود.

+ عزیزم ما داریم می‌ریم. نمیای بوست کنم، خدافظی کنم باهات؟

جوابی ندادم.

+ باشه عزیزم، خدافظ.

 رفت. نزدیک ظهر از خواب بیدار شدم. یاد رفتارم افتادم. دلم سوخت براش. کاش لااقل اونجوری نمی‌کردم. ولی خب اشکالی نداره، اینجوری عذاب وجدان می‌گیره برام سوغاتی بیشتری می‌خره. منم وقتی برگشت جبران می‌کنم براش.

اون ماجرا 10 سال می‌گذره. با عذاب وجدان، شیشه گلاب رو روی سنگ قبرش خالی میکنم و اسمش رو می‌بوسم. کاش اون سفر لعنتی رو نمی‌رفت.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما