او نوری است که قرار است پس از شبهای دوری و انتظار بازگردد؛ امّا چشمها روزی او را خواهند دید که قدر او را بشناسند، بدانند که سالهای سال است در نبود او چهها که از دست ندادهاند! بدانند که عمری در جهل و گمراهی به سر میبردند و الآن وقت آن رسیده که پلکها را باز کنند و مقدمش را با اشکهای وصال بشویند و بگویند:
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن