مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب اتاق پرو؛ قسمت دوم
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر سایر

صدف هستم. از تاریخ 20 فروردین 1397 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر سایر تولیدگر گرافیک توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 152 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
اتاق پرو؛ قسمت دوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 29 آبان 02

 وارد اتاقک شد. نفس عمیقی کشید. دور تا دور اتاقک را با دقت نگاه کرد. گیره لباسی روی میله آویزان بود. اتاقک، آینه و لامپ و سقف نداشت. چیز مشکوکی به چشمش نیامد. خیالش کمی راحت شد. شلوارها را پوشید. اندازه شان خوب بود. سمیه بیرون آمد. حوصله نداشت. می خواست هر چه زودتر به خانه برگردد. پول شلوارهایشان را حساب کردند و از غرفه بیرون آمدند.

سمیرا گفت:«مادر سفارش دو جعبه خرما داده. باید برایش بگیریم. نمی شود دست خالی به خانه برگردیم.» لرزش عجیبی تمام وجود سمیه را گرفت. نمی توانست اعصابش را کنترل کند. دست خودش نبود. به نیمکت وسط یکشنبه بازار رسیدند. سمیه روی آن نشست. رو به سمیرا گفت:«پس تا شما برگردید، من اینجا می نشینم.» حمید نگران سمیه شد. کنارش نشست و گفت:«منم اینجا می مانم.»

سمیه سرش را پایین انداخت و زمین را نگاه کرد. سعی کرد آنچه را در غرفه دیده، فراموش کند؛ امّا هیچ خاطره خوشی او را یاری نمی کرد. صدای فس فس زودپز نمی آمد. بوی لبوی پخته در فضا نپیچیده و ذهنش از خاطرات خوش کودکی خالی شده بود.

خانمی کنارش ایستاد و آرام گفت:«ببخشید خانم. می شود کمی بروید آن طرف تر تا من هم بنشینم.» سمیه همانطور که سرش پایین بود، روی صندلی جا به جا شد و گفت:«خواهش می کنم. بله. بفرمایید.» و سرش را از روی زمین بلند کرد. به صورت خانم خیره ماند. لرزشش شدیدتر شد. قلبش داشت از قفسه سینه بیرون می افتاد. همان خانم داخل اتاقک پرو بود. رو به سمیه کرد و گفت:«خانم، حالتان خوب است؟ رنگ به صورتتان نیست. چرا اینقدر می لرزید؟ سردتان است؟ می خواهید به شوهرم بگویم برایتان یک چایی داغ بیاورد؟» و به غرفه لباس فروشی اشاره کرد. همانجایی که چند دقیقه قبل سمیه و سمیرا آنجا بودند. چشمان سمیه دنبال انگشت خانم، به طرف غرفه چرخید، آقایی با پیراهن قرمز و شلوار لی.

ادامه دارد...


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما