آروم آروم داشت خونوادهش از هم میپاشید. میدونستم مشکلشون چیه؛ مشکلشون این بود که هر موقع صحبت از تفریح و سرگرمی میشد، آقای خونه چون طلبه بود میگفت: «اولا من درس دارم؛ ثانیا پارک رفتن در شأن منِ طلبه نیست.» خب منم طلبهام ولی خونوادهمو پارک و تفریح میبرم و البته کتابم رو هم با خودم میبرم که اگه وقت آزاد پیدا کردم مطالعه کنم. یه بار صبح توی اتوبوس واحد وقتی داشتیم به سمت حرم حضرت معصومه میرفتیم برای درس، اون طلبه که از دوستانم هم بود اومد و کنارم نشست. بهش گفتم: «بیانصافی نکن، مگه خونوادهت چه گناهی کردند که نباید تفریح ببریشون. اگه انصاف به خرج بدی هم دل همسرت رو به دست آوردی، هم به خدا نزدیک شدی.*» با دقت و تامل داشت گوش میداد، ادامه دادم:«جمعه میخوایم بریم یکی از روستاهای اطراف قم، آماده باشید با ماشین میاییم دنبالتون.» اونم با یه لبخند جواب مثبتش رو اعلام کرد.
-------------------------------------------------------------------
* قال امیرالمومنین(ع): إنَّكَ إن أنصَفتَ مِن نَفسِكَ أزلَفَكَ اللّه سُبحانَه؛ به راستی اگر تو (نسبت بهدیگران) انصاف دهی خدا تو را به خود نزدیک گرداند.(غررالحکم، ح3796)