مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب انعکاس
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن تولیدگر گرافیک

یاس هستم. از تاریخ 21 آبان 1397 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 1 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
انعکاس

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ چهارشنبه, 08 آذر 02

انعکاس
گلنار زنی میان سال با قدی متوسط است. او مادر دو دختر و دو پسر است. گلنار مانند هر مادری، دلسوز و مهربان برای فرزندانش می باشد. اما امورات زندگی اش به سختی می گذرد. گلنار از طریق حرفه خیاطی و بافندگی خرج خود و فرزندانش را تامین می کند. شوهرش مردی لاغر با صورتی استخوانی که همیشه در حال کشیدن سیگار است. در روز نزدیک به یک پاکت سیگار را تمام می کند. کافی است کسی نسبت به سیگار کشیدن او در اتاق های خانه اعتراض کند، سریع شروع به فحاشی می کند. 

او علاوه بر این خصلت بسیار بد دل و شکاک است. مردی بی مسئولیت که توقع دارد تا همسر و فرزندانش خرج او را بدهند. 


روزها به سختی برای گلنار سپری می شود. او به خاطر فرزندانش از خوشی های زندگی و آن چه را که دوست می دارد دست کشیده است. در یکی از همین روزها، خبر مریضی پدر هفتاد ساله گلنار را برایش می آورند. گلنار برای دیدار پدر راهی بیمارستان می شود.  پدر را می بیند که سخت بیمار است و روی تخت بیمارستان سرم بر دست دارد و به سختی حرف می زند. گویا به هردوی آنها الهام شده است که این آخرین دیدارشان است. بعد از چند روز پدر از دنیا می رود. مرگ پدر برای گلنار بسیار سخت و اندوهبار تمام می شود. بعد از مدتی از مرگ پدر و برگزاری مراسم چهلم، وصیت نامه در حضور گلنار به همراه چهار خواهر و دو برادر دیگرش خوانده می شود. پدر چند سال قبل از مرگش وصیت نامه را می نویسد و به دست پسر کوچکترش که به نسبت زبان بازتر از پسر بزرگتر بود، می دهد. 
بعد از خواندن وصیت نامه، خواهران، به اتفاق، چندان رضایتی از آنچه به ارث برده اند، ندارند. چراکه این دو پسر پدر بودند که بیشترین دارایی پدر را به ارث می بردند. البته نه براساس تقسیم شرعی، بلکه بر اساس آنچه پدر قبل از مرگ خود کرده بود؛ و آن بخشیدن مقداری از املاک خود به نام پسران بدون آن که کسی متوجه شود؛ و حالا علاوه بر آنچه که به نامشان شده بود ارث خود را هم می بردند. 
پدر گلنار که محل زندگی اش در یک روستای خوش آب و هوا بود، مقداری زمین زراعتی، چند هکتار باغ میوه و یک خانه بزرگ و دل باز داشت. حالا از این همه دارایی پدر، سهم گلنار و بقیه خواهران یک دانگ خانه پدری شده است. و از آن باغ بزرگ یک بخش کوچکی که تنها یک درخت خشکیده در آن قسمت وجود دارد نصیب گلنار می شود. باغی که در آن میوه های متنوع و آبدار وجود دارد، در تقسیم ارث همین مقدار اندک سهم گلنار می شود. او که زنی مظلوم و رنج کشیده است و مشکلات زندگی را به تنهایی پشت سر می گذارد، به همین مقدار بسنده می کند. چراکه اعتراض اثری ندارد و برادرانش از چنین ارثی که برده اند و آنچه از قبل به نامشان شده است دهانشان آب افتاده است. علاوه بر آن که دیده بود دیگر خواهرانش معترض شده بودند و هیچ سودی برایشان نداشت.
 از محصول باغ پدری چیزی به گلنار تعلق نمی گیرد.  برادران به همراه همسر و فرزندانشان در پی کار خود هستند. به قدری سرگرم هستند که به فرزندانشان هم غرور نفوذ کرده است. در مهمانی ها فرزندانشان، دارایی که از قبل مرگ پدربزرگشان به آنها رسیده را، به عنوان پتکی بر سر بچه های گلنار می زنند و آن را از لیاقت و شایستگی خودشان می دانند . وقتی که پدر زنده بود از میوه های باغش برای گلنار و بچه هایش می آورد اما مدتی می گذرد که از تحفه های پدر خبری نیست. برادران که بیشتر از نیمی از باغ و دیگر دارایی پدر را در اختیار دارند و برای خود شغل و خانه ای در شهر دارند طمع کرده و تمام محصول باغ را به فروش می رسانند. گلنار که می بیند برادرها فقط به زبان و نه در عمل محبت خود را ابراز می کنند و حرف از حل مشکلات زندگی خواهر خود می زنند، از پدر شکایت دارد که چرا برای بعد از مرگ خود به فکرش نبوده و اکثر دارایی خود را از آن برادران کرده است؛ و از برادران دل گیر که چرا این قدر بی مهر هستند که بخواهند کمی از محصول باغ را برای او بیاورند. آن هم در این اوضاع بد اقتصادی که او دارد.گلنار هیچگاه از این سختی ها دم بر نمی آورد و تنها با خدای خود در میان می گذارد. او با وجود اینکه سواد اندکی دارد، اما از اعتقادی راسخ برخوردار است. گلنار با خود می گوید، بردارانش که به یک نان و نوایی رسیده اند اگر در سختی شرایط خانم خدیجه سلام الله علیها قرار می داشتند چه می کردند. خانم بزرگواری که تمام اموالش را انفاق کرد،تا شرایط اقتصادی که به دست مشرکان سخت شده بود کمی برایشان بهتر شود.
  مادر با ایمانی که به خدا دارد سبب می شود تا امید به خدا را در فرزندانش نیز بپروراند.
روزها یکی پس از دیگری سپری می شود و کم کم باغ های روستای پدر به دست وراثی می افتد که اکثرا شهرنشین شده اند و کاری برای خود دارند. وراث که مانند برادران گلنار از رسیدن به ارثی چشم گیر که می توانند زندگی در شهر را برایشان بهتر کند بادی به غبغب می اندازند، اموالشان را به رخ این و آن می کشند. خیلی ها تا یک فقیر به در خانه شان می آید با اندک چیزی که به دستش می دهند، او مورد تمسخر و تحقیر قرار میدهند. 
چند سالی است که پدر گلنار و از ارثی که برجای گذاشته میگذرد. دیگر درختان، آن جان قبلی را ندارند. چرا که بر اثر بارندگی های کم، آبرسانی به درختان هم کم شده است و هر سال نسبت به سال قبل محصول با غ های آن منطقه کمتر می شود. به طوری که بر اثر خشک شدن درختان، مجبور به قطع آنها هستند. درختانی که هنوز خشک نشده اند، کرم زده اند و تنه درخت، معدن غذای کرم ها شده است و این کرم ها، سد راه محصول درخت شده اند. آزمایشات مختلف از خاک و درخت و تزریق انواع مواد درمانی خاک و گیاه فایده ای ندارد و کسی نمی تواند دلیل اصلی آفت را پیدا کرده تا راه درمانی پیدا کنند. در نتیجه برای از بین بردن کرم درخت مجبور به قطع درخت هستند. 
گلنار که بعد از مرگ پدر خیلی وقت بود به سرزمین پدری گذر نکرده بود، روزی تصمیم می گیرد به دیدن اقوام و آشنایان برود. او با دیدن صحنه باغ های عریان از درخت تعجب می کند. او یاد روزهایی می افتد که این روستا سر سبز بود و نهرهایی مملو از آب داشت. اما این بار نهرها بخیل شده اند و هر باغی تنهاچند درخت اندک دارد که با فاصله زیاد از یکدیگر خودنمایی می کنند. گلنار بر تکه سنگی در کنار نهر خشک شده می نشیند و بر این قهری که طبیعت کرده است، نگاه می کند.

 

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما