برخی میان تصوف و عرفان فرقی نمیگذارند و هر دو را به یک معنی میگیرند، در صورتی که این دو کلمه از چند جهت با هم تفاوت دارند. در این مجال کلیاتی درباره تفاوت عرفان و تصوف ارائه میگردد.
استاد احمد عابدی در مقدمه کتاب درخانقاه بیدخت چه میگذرد درباره تفاوت عارف و صوفی میگویند:در صدر اسلام کلماتی از قبیلی «مسلم»، «مؤمن»، «زاهد»، «عابد» نشان دهنده ابعاد معنوی یک شخصی بودند. کمکم دو کلمه «عارف» و «صوفی» نیز به آنها پیوستند. در قرنهای اولیه کلمه «عارف» و «صوفی » مترادف با یکدیگر و به یک معنا به کار میرفتند. به همین جهت سه نمط آخر کتاب اشارات ابن سینا -که اختصاص به بحث عرفان نظری دارد- به نام تصوف شناخته شده است. در آثار خواجه عبدالله انصاری و محیی الدین عربی نیز اینها مترادف به کار رفتهاند.
اما گذشت زمان باعث شد که عرفان و تصوف از یکدیگر فاصله بگیرند و همچنان که از نظر لغت بین این دو کلمه تفاوتهای بسیار زیادی وجود دارد، از نظر اصطلاح نیز به صورت متفاوت به کاربرده میشوند.
از قرن هفتم به بعد، عرفان به معنای یک مکتب فکری بسیار دقیق فلسفی به کار برده شده است که به بحث از شناخت حق و انسان کامل می پردازد و همچون فلسفه از برهانهای عقلی و دقت ها و ظرافتهای زیاد برخوردار است و تفاوت آن با فلسفه در این است که فلسفه علمی است که به دنبال شناخت حقایق است از طریق بحث و استدلالهای خشک فلسفی و برهانی، اما عرفان به دنبال شناخت از طریق کشف و ذوق و تصفیه باطن میباشد، از آن زمان به بعد عرفان به صورت یک مکتب بسیار دقیق و پویا و متحرک مطرح شد.
اما تصوف هرگز به دنبال شناخت حقیقی حقایق نبوده، بلکه تنها به یک سلسلهای در طریقت و برخی از ذکرها و اوراد اختصاص یافته است.[1]
پینوشت:
[1].مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟، مقدمه عابدی احمد، راه نیکان، تهران، 1391، چاپ پنجم، صص 13 و 14