مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب توسل به امام زمان برای رفع مشکلات مالی
امتیاز کاربران 5

تولیدگر محتوا فاخر در اشراق

مصطفی میرابی هستم. از تاریخ 09 تیر 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم.
من در مرسلون تعداد 12 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
توسل به امام زمان برای رفع مشکلات مالی

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ سه‌شنبه, 16 آبان 02

محدّث نورى رحمه اللّه در كتاب «جنّة المأوى» مى‏نويسد:

شخصى بود عابد، نيكوكار و باتقوا به نام جناب سيّد محمّد عاملى، فرزند سيّد عبّاس (از خاندان عبّاس شرف الدين) كه در روستاى جشيث «2» در نزديكى جبل عامل لبنان مى‏زيست.

داستانى دارد كه در اثر تجاوز افراد به حقوقش و ستم بر او، مجبور شد از وطنش با وجود فقر شديد و ناتوانى‏ها به دليل ترس و وحشت فرار كند. با اين‏كه در هنگام خارج شدن از وطن، حتّى به‏قدرى كه بتواند خرج يك روز خود را تأمين كند نداشت؛ با اين همه، آن‏قدر آبرودارى مى‏كرد كه به خود اجازه نمى‏داد از كسى درخواست كمك كند.

وى، مدّتى از عمر خود را به جهانگردى پرداخت و در اين دوران، در عالم خواب و بيدارى جرياناتى شگفت‏انگيز برايش اتّفاق افتاد؛ تا اين‏كه در نهايت به نجف اشرف رسيد و مجاورت آن‏را اختيار كرد و در يكى از اتاق‏هاى طبقه بالاى صحن مقدّس آن حضرت سكونت گزيد.

در آن روزها نيز فقر شديدى او را رنج مى‏داد و جز چند تن، كسى او را نمى‏شناخت و محل سكونتش را نمى‏دانست. و سرانجام پس از پنج سال كه از روستاى خودش بيرون رفت، در شهر مقدّس نجف دار فانى را وداع گفت.

در ايّام زندگانيش گاهى با من رفت‏وآمد داشت و بسيار باعفّت و باشرم و ادب بود، و در مراسم عزادارى اهل بيت عليهم السّلام نيز نزد من حاضر مى‏شد. گاهى براى برطرف‏ شدن تنگدستى خود، برخى از كتاب‏هاى دعا را از من به امانت مى‏گرفت.

زندگى او به گونه‏اى بود كه براى غذاى روزانه خود جز چند دانه خرما چيزى در اختيار نداشت. وى، پيوسته دعاهاى درخواست روزى و توسعه آن‏را مى‏خواند و از هيچ ذكر و دعايى در اين مورد فروگزار نكرد.

در برخى از ايّام نيز به نوشتن نامه حاجت به امام زمان ارواحنا فداه اقدام كرد و تا چهل روز اين كار را ادامه داد و هر روز پيش از طلوع آفتاب از درب كوچكى كه به طرف دريا باز مى‏شود از شهر خارج مى‏شد و يك فرسخ يا بيشتر از طرف راست حركت مى‏كرد به گونه‏اى كه هيچ‏كس او را نمى‏ديد.

 پس از آن، نامه خود را گل‏اندود مى‏نمود و آن‏را به يكى از چهار نايب بزرگوار مى‏سپرد، و آن‏را در آب مى‏انداخت. بالأخره سى و هشت يا سى و نه روز گذشت، و در آن روز نيز كار هر روز را انجام داد و برگشت.

او برايم گفت: آن روز بسيار اندوهگين بودم و حالم گرفته بود؛ سرم را پايين انداخته و راه مى‏رفتم كه در بين راه ناگهان مردى را ديدم كه از پشت سر به طرف من آمد و طرز لباس پوشيدنش نيز همانند عرب‏ها بود.

وى بر من سلام كرد و من سلام او را بسيار كوتاه پاسخ دادم، و به دليل كسالت روحيم به او توجّهى نكردم، او مقدارى راه را به همراه من آمد؛ درحالى كه من همچنان افسرده بودم. و آنگاه با لهجه مردم روستاى خودم به من فرمود:

سيّد محمّد؛ حاجت شما چيست؟ سى و هشت (يا سى و نه) روز است كه پيش از طلوع آفتاب از نجف اشرف بيرون مى‏آيى و به فلان مكان مى‏روى و عريضه‏ات را به آب مى‏افكنى و گمان مى‏كنى كه امام تو، حاجت تو را نمى‏داند و از آن بى‏اطّلاع است؟!

 سيّد محمّد گويد: از سخنان او در شگفت شدم؛ زيرا من اين جريان خود را براى هيچ‏كس بازگو نكرده بودم، و حتّى يك نفر مرا نديده بود؛ از همه مهم‏تر آن‏كه از اهالى جبل عامل، كسى در نجف نبود كه من او را نشناسم! به خصوص كه برخى از لباس‏هايى كه آن بزرگوار پوشيده بود در منطقه ما- جبل عامل- مرسوم نبود.

به‏خاطرم گذشت كه من به مهم‏ترين آرزوى خود- كه دست‏يابى به بزرگ‏ترين‏ نعمت بود- دست يافته‏ام و اين شخص، همان حجّت خداوند بر مردم، يعنى امام عصر صلوات اللّه عليه است.

البتّه پيش از اين شنيده بودم كه دست مبارك آن حضرت در نرمى و لطافت به گونه‏اى است كه دست هيچ يك از مردم همانند آن نيست؛ لذا، با خود گفتم: من با ايشان دست مى‏دهم و مصافحه مى‏كنم؛ اگر دستش همان‏گونه باشد كه شنيده‏ام، آن طور كه شايسته آن حضرت است رسم ادب را به جاى مى‏آورم.

در همين انديشه بودم كه دست خود را دراز كردم و آن بزرگوار نيز دست مباركش را به طرف من آورد و با وى مصافحه كردم و دريافتم كه همان خصوصيّت در دست مباركش مى‏باشد.

 لذا، يقين كردم كه كامياب و رستگار شده‏ام. سرم را بلند كرده و روبروى آن حضرت قرار گرفته و خواستم دست مباركش را ببوسم كه ديگر كسى را نديدم.

-----------------------------------------

 منبع:  جنّة المأوى: ۲۴۸، نجم الثاقب: ۴۲۱.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما