اتاق شلوغ بود ، دور تا دور اتاق مردم نشسته بودند. اهل آبادی ، برای عرض تبریک تولد فرزند چهارم حاج آقا و ولیمه تولد ، دعوت بودند . من که کنارش نشسته بودم ، به کنایه گفتم : " حاجی دیگه حسابی عیالوار شدیا ، خرج و مخارجت زیاد میشه ، اینجوری خودت رو به خرج نمی انداختی !!"
جمعیت حاضر شروع به خندیدن کردن. از گوشه و کنار جمعیت ، هر کسی یه تیکه ای مینداخت :" حاج آقا ها وضعشون خوبه !!" ، " مملکت دستشونه !! " ...
با متانت همیشگی و آرامش گفت : روزی هر موجودی ، توسط خالقش تضمین شده است ما ماموریم وظیفه مون رو درست انجام بدیم در همین حین " محمد " پسر حاج آقا وارد اتاق شد. پسربچه خوش سیما و با ادبی بود ، با روی گشاده به همه سلام کرد و خوش آمد گویی کرد.
حاج آقای فلاح از جاش تمام قد بلند شد و با احترام و مهربانی تمام گفت " آقا محمد بفرمائید کنار من بنشینید."
این رفتار عجیب حاج آقا برای ورود پسربچه 12 سالش و اونجور احترام برای همه ما خیلی عجیب بود .
برداشت از روایت بحارالانوار ، ج 104، ص 128 : پيامبر خدا صلي الله عليه و آله: هرگاه نام فرزند را «محمد» گذاشتيد، به او احترام بگذاريد؛ برايش جا باز كنيد؛ و با وى ترشرويى نكنيد.
.
#حیات_طیبه #مهارت_زندگی #سبک_زندگی_دینی #سبک_زندگی_اسلامی #فرزند_صالح #تربیت_دینی_فرزندان