من سرطان گرفته بودم و خانم، تمام روزش را گریه و ناله می کرد.
آخه گلم چرا اینقدر خودت رو اذیت می کنی. این هم ی بیماری سرماخوردگی و آنفولانزاست دیگه. فرقی نداره. تا خدا نخواد کسی نمی میره عزیزم.
چرا تو مسعود؟
و باز هم گریه. خدایا چه باید کرد؟ حق دارد. تازه تشکیل خانواده داده ایم و او هنوز جوان است که با مردن من بیوه می شود. معلوم نیست دیگر بتواند ازدواج کند و تا آخر عمر، محروم می شود. من از این بابت برایش نگران و ناراحت بودم اما آنقدر غم و گریه های او زیاد بود که مجالی برای بروز نداشتم و خود را شاد نشان می دادم بلکه کمی بخندد. نمی خندید. به او گفتم:
می خوای طلاق بگیریم با یکی دیگه ازدواج کنی؟
عصبانیت هم به چهره اشک بارش اضافه شد و گفت: ازدواج کنم که چی بشه؟ اونم بیافته بمیره؟ غیر از تو به مرد دیگه ای هم می شه فکر کرد مگه؟ مسعوووود
و باز هم گریه.. گفتم: می خوای ی دو جین بچه بزارم تو بغلت یادگاری از من داشته باشی؟
انگار کشف بزرگی کرده باشد، سرش را بلند کرد و گفت: آره این خوبه.
چند سالی از مکالمه های آن شب ما گذشته و بحمدالله خداوند دو فرزند نوشکفته روزی مان کرده است. دو پسر که هر بار با دیدنشان، آرامش، تمام وجودم را پر می کند(1). خدایا از این نعمت هایی که روزی ام کرده ای ممنونم.
بهترین ارث پدر برای فرزندانش را در اینجا بخوانیم.
پی نوشت:
1. امام صادق علیه السلام: سَعِدَ امْرُؤٌ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرَى خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ. )الكافي، ج6، ص4 )
امام صادق علیه السلام فرمودند : خوشبخت شد مردی که نمرد تا فرزندی از خود دید.