غم کربلا یک غم ساده نبست
غم ساده ی بی می و باده نیست
مرا بغض گلواژه ها می کشد
غم رد خون خدا می کشد
به سر می زنم، یاد سر می کنم
خدا را ، خدارا ، خبر می کنم
اگر بشکفد بغض پنهان من
شود سخت، هر کار آسان من
چه خوش گر نمازم شود آخرین
به آن راز و رمز حسین آفرین
که در اوج باران و شمشیر و تیر
نشد از نماز خداوند ، سیر
به گوشم طنین خدا می رسد
سرِ نیزه، خون خدا می رسد