"بگذار خیس بخورد. هر چیزی، خیس که بخورد، نرم تر می شود و هضمش آسان تر. تلخی مزه اش هم می رود." صدای دل نشین مادر، خاطرش را نوازش می دهد و دل تنگش می شود .
-پسرم، گردوها کیلویی چند؟
+شیشه ای است مادرجان. شیشه ای ده هزارتومان.
-منصفانه است. توی شیشه ها چی ریختی؟
+آب و کمی نمک دریا مادرجان.
-چرا گردوهای تو تیره تر از بقیه فروشنده هاست؟ گردوهای آنها سفیدتره.
عباس،نمی داند چه بگوید. یعنی علتش را می داند اما گفتنش را نه، حیا می کند بگوید شاید گردوهای آن ها نجس است یا ... سرش را پایین می اندازد و می گوید: شاید جنس گردوهای آنها بهتراست که سفیدتر است.
مادربزرگ که شیفته چهره ی ساده و سر به زیر عباس شده می گوید:سه تا شیشه بده پسرم.
عباس چشم می گوید. کیسه دسته داری را بر می دارد، شیشه گردوها را با دقت،داخل روزنامه می پیچد و دست مادر بزرگ می دهد.
+بفرمایید مادر جان. نوش جان. تا یک هفته داخل همین اب، در یخچال، سالم می ماند.
کبری خانم، تشکر می کند و به پرویز که گوشه ای به تماشای بحث مادر و پسرک فروشنده ایستاده، می گوید: این پسر را اگر خانواده اش راضی است، بیاور خانه، وردست من باشد و درس هم بخواند. ادم مسیولیت پذیر، چشم پاک و امانتداری است.
و همین طور که سوار ماشین می شود، زیرلب می گوید:" من که می دانم چرا گردوهای بقیه سفیدتر است!"
----------------------------------------------------
#داستانک