گلویش تحت فشار بود. هم از بغض. هم از التهاب. حالت تهوع شدیدی داشت. نگاه خسته و بیمارش به نوزادی بود که در آغوشش، شیر می خورد. چشمانش بسته بود و آرام با همان اندک قوتی که خدا به او داده بود، سعی داشت خود را سیر کند. به فرزند دیگرش که آرام در بستر خفته بود نگاهی پر مهر انداخت. خدا را شکر گفت و دهانش را به خواندن مداوم سوره والعصر، خوشبو کرد. دیگر رمق نداشت. شیشه ای کوچک را که کمی آب در آن بود به دهان نوزاد گذاشت و او را کنارش خواباند. جای خالی حمید، بغضش را ترکانید.
ضربان قلبش تند بود. از جا برخواست. لیوان آبی خنک خورد و یا حسین گفت. تب گیر را داخل دهانش گذاشت و جورابی را خیس کرد و به مچ پاهایش بست. حرارت بدنش بالا بود. تب داشت. 39 درجه. جعبه داروها را بالا و پایین کرد و استامینوفن 500 خورد. کمی عرق کاسنی داخل استکان ریخت و آن را با آب، پر کرد. مخلوط را جرعه جرعه نوشید. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.
شیشه خالی رب گوجه را از جاظرفی برداشت. آن را پر آب کرد و قاشق بزرگی نمک، داخلش ریخت و هم زد. محلول غلیظ آب و نمک را قرقره کرد. دیگر قوتی برایش نمانده بود. گوشت مرغی را که حمید قبل از رفتنش خریده بود از جایخی خارج کرد و داخل یخچال گذاشت که برای فردا جوجه کباب درست کند. وضو گرفت. صدقه ای برای سلامتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیت کرد و به رختخواب رفت. از خستگی و بیماری، بیهوش شد.
با صدای ساعت زنگ، بیدار شد. از جا برخواست. هنوز احساس گرما می کرد. نوزاد و کودک خردسالش خواب بودند. خدا را شکر گفت و وضو گرفت و سجاده اش را پهن کرد. به حمید پیامک زد: "فکرکنم مریض شدم. از ظهر تب کرده ام" حمید بلافاصله جوابش را داد: "از طرفت برای سلامتی مولایمان صدقه دادم. خوب می شوی. به زودی برمی گردم. شما یک پا خانم دکتری ها" از قربان صدقه حمید لبخند زد. گوشی را کناری گذاشت و مشغول نماز شفع شد.
--------------------------
1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما عولِجَ مَريضٌ بِأَفضَلَ مِنَ الصَّدَقَةِ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ بيمارى اى به چيزى برتر از صدقه ، درمان نشده است / حكمت نامه پيامبر اعظم صلَّي الله عليه و آله و سلّم ج 13 ص 524