نباید با زندگی سرِ جنگ داشته باشیم، بلکه باید #زندگی را بشناسیم و آن را بپذیریم، همین یک مرحلۀ خیلی عالی برای انسان است.
تصور کنید یک کسی دارد برای کنکور درس میخواند.
به هر حال این درس خواندن یک سختیهایی دارد و او را از تفریح باز میدارد. مخصوصاً که ببیند دوستانش دارند بازی میکنند ولی او مجبور است درس بخواند.
حالا او با اکراه، مشغول درس خواندن شود و هر چند دقیقه یکبار مُشتی روی کتابهایش بکوبد و با ناراحتی بگوید: «این درس خواندن هم که تمام نمیشود؟!» آیا چنین کسی میتواند واقعاً عالِم بشود؟ آیا دانشمند مفیدی خواهد شد؟ خیلی بعید است! بعضیها با زندگی خودشان همینطوری برخورد میکنند. انگار ناراحت هستند که خدا آنها را در بستر این زندگی آفریده است!
باید به زندگی #عشق ورزید؛ منتها ممکن است یک کسی آنقدر به زندگی عشق بورزد که خدا را هم کنار بزند! کمااینکه ممکن است انسان به نماز خودش هم عشق بورزد ولی از خدا غافل شود. مثلاً وقتی خدا یکبار ما را از سرِ سجاده نماز صدا بزند که برویم فلان کارِ مهمتر را انجام دهیم، بگوییم: «نه! من عشقِ نماز هستم و الان میخواهم نماز بخوانم و به حرف تو گوش نمیکنم!» مثل ابلیس که عشق نماز بود و به آدم سجده نکرد!
این بد است که انسان یکطوری به زندگی عشق بورزد که از خدا غافل شود و یا اینکه به یک جاهایی از زندگی عشق بورزد که حتی موجب نفرتش از خدا و اولیاء خدا بشود ولی «دوست داشتن اصل زندگی» در یک حد معقول، در یک حد نشاطآور و یک حدی که به انسان بینایی بدهد، یک امر بسیار مطلوب است. (استاد پناهیان)
#عشق_به_زندگی
#ایران_علوم