دو نوع فطرت در وجود انسان نهفته هست :
الف) فطرت ادراکی
ب) فطرت احساسی
فطرت ادراکی یعنی درک و درایتی که عقل بالفطره آن را میپذیرد و نیازمند تعلیم و تعلم نیست. قضایای بدیهی اولی و نیز قضایای نظری که دلیلشان همراهشان میباشد ، در قلمرو ادراکات فطری قرار دارند.
فطرت احساسی یعنی گرایش و کششی که قلب انسان بصورت فطری بدان متمایل بوده و جاذبه ای که در درونی ترین لایه های وجودی بشر نسبت به برخی امور بطور خداداد ، موجودست.
محبت به «کمال» ، «جمال» و «خیر» در حیطه فطرت احساسی بشر واقع شده و آدمی در نهانخانه سرشت خود ، شیفته کمال و شیدای جمال و فریفته خیر است.
از آن جا که برابر ادله محکم و براهین متقن ، ذات مقدس خداوند ، بسیط الحقیقه است و بسیط الحقیقه ، کامل مطلق است ، بنابراین پروردگار عالم ، منبع کمال و سرچشمه جمال و خیر محض است که هر سه محبوب فطری آدمی ، درذات پاک خداوند به تمام وکمال موجود است. پس انسان به قویترین و عالیترین شکل ، گرایش فطری به پروردگارش داشته و سراینده نغمه دلنواز مهر و محبت الهیست.
آری فطرت انسان ، فطرتی حبی و محبانه است چرا که مهر نگار ، سر سویدای جان اوست و حب به محبوب ازلی مطلق ، از روز الست در نهان انسان نهادینه شده است.
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
(دیوان حافظ/غزل 73)
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
(همان/غزل 317)
غم عشق تو مادر زاد دارم
نه از آموزش استاد دارم
(دیوان بابا طاهر)
به تعبیر ارباب معرفت «انسان بحسب فطرت اصلی و جبلت ذاتی ، عاشق کمال تام مطلق است...واین از فطرت های الهیه است...عشق جبلی فطری ، متعلق به محبوب مطلق است .»
(شرح چهل حدیث ، امام خمینی ، ص127)
عشق جانان ریشه دارد در دل از روز الست
عشق را انجام نبود چون ورا آغاز نیست
(دیوان اشعار امام خمینی ، غزل سر جان)
ایشان فطرت احساسی خداخواهی را دارای دو شعبه با دو نقش میداند ؛
1.فطرت اصلی که فطرت عشق به کمال مطلق است.
2.فطرت فرعی که فطرت گریز از نقص است.
انسان با فطرت اصلی، به جمال جمیل واصل میگردد و با فطرت فرعی ، از غیر حق جدا میشود.
(شرح جنود عقل وجهل ،ص103)
ر.ک.مقام محبت الهی از منظر حکمت و عرفان نظری و عملی ،بخش اول،صص100_102
www.nasimemohabbat.com