در کتاب اصول کافی فصلی باز شده است و در آن فصل گناهان کبیره ذکر شده است و در چند روایت تعرّب بعد از هجرت یکی از این گناهان شمرده شده است و اکنون یکی از این روایات را که از حیث سند معتبر است مورد مطالعه قرار میدهیم، و آن روایت عُبید بن زراره از أبی عبدالله(ع) است؛ زیرا در این روایت آمده است که «من از أبی عبدالله(ع) پرسیدم و گفتم: گناهان کبیره (بزرگ) کدامند؟ آن حضرت فرمود: در کتاب علی(ع) هفت عدد گناه، گناه کبیره شمرده شده اند و آنها عبارتند از: کفر به خدا، و کشتن آدمی و عاق والدین، و خوردن ربا پس از روشن شدن حرمت آن، و ظالمانه خوردن مال یتیم و فرار از جنگ، و تعرّب پس از هجرت».
گفتن ندارد که طبق این روایت و چند روایت دیگر، تعرّب بعد از هجرت، یکی از گناهان کبیره است و در این تردیدی نیست و لذا اینکه تعرّب بعد از هجرت حرام است بلکه یکی از گناهان کبیره است بحثی ندارد و آن چه که باید در اینجا به آن اشاره شود، معنای آن است که منظور از این تعرّب بعد از هجرت چیست؟ و این هم پس از کمی تأمّل آشکار میگردد، و آن اینکه معنای تعرّب، عربی شدن یا بهتر، أعرابی شدن است، و أعرابی شدن، یعنی در بیابان و روستا و بدور از هر نوع آداب و اخلاق دینی زندگی کردن است، و آیهی «اَلأعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ ألاّ یَعلَمُوا حُدُودَ ما أنزَل الله» و «وَ مِنَ الأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ مَغْرَماً». به همین معنی اشاره دارد؛ زیرا خداوند متعال شدیدترین درجهی کفر و نفاق و سزاواری و شایستگیِ ندانستن حدود الهی و غرامت شمردن انفاق را به آنان نسبت داده است و اینها صفاتی است که انسانهای بیابانی و دور از أخلاق انسانی و فرهنگ اسلامی متّصف به آنها هستند، پس منظور از «تعرّب بعد از هجرت» بازگشت به بیابان و دور از فرهنگ و أخلاق و آموزه های دینی است، و این بدان معنی است که اگر کسانی از روستاها و بیابانها که هیچگونه دسترسی به أخلاق و آداب و أحکام دینی ندارند به شهر و نزد رسول خدا یا پاسداران وحی و عالمان دین مراجعت کنند، و پیش از اینکه بدرستی أحکام و آداب دینی را بیاموزند به منزل و جایگاه پیشین خود برگردند، نوعی ارتداد و بی تفاوتی به دین و أحکام دینی را پیش گرفته اند که از نگاه أهل بیت(ع) مرتکب گناه کبیرهای شده اند که در ردیف کفر به خدا و کشتن آدمی و ربا خواری به شمار آمده است.
بدیهی است که اگر تعرّب بعد از هجرت حرام است، أصل تعرّب و تعرّب پیش از هجرت نیز برای کسانی که توانائی هجرت را دارند نیز حرام است، و بر آنان واجب و لازم است که هجرت کنند، تا اسلام و أحکام اسلامی را بدرستی شناسائی کرده و بدان عمل کنند؛ زیرا اسلام تنها به این نیست که انسان دو کلمهی شهادت را بگوید و کار تمام شود؛ بلکه باید پس از إقرار و إعتراف و إعتقاد به آن دو کلمهی شهادت بدرستی آن را شناسائی کرد و به آن عمل نمود که اسلام را سه بُعد: اقرار و اعتقاد و عمل تشکیل میدهد.
نکتهای که باید در اینجا به آن اشاره کرد این است که تنها در روستا و بیابان زندگی کردن نیست که معنای أعرابی بودن از آن انتزاع شود و معنای آیهی یاد شده این باشد که روستا نشینان و بیابان گردان محکوم به کفر و نفاق و مانند اینها باشند، و بر آنها لازم است که بیابان و روستاها را ترک کنندو به شهرها رو آورند، و چنانچه آنجا را ترک کردند، دیگر نباید بدان جا باز گردند؛ زیرا این معنی یک معنای عقلائی نیست و هرگز شرع أنور نمیتواند یک معنای غیر عقلائی و تبعیض آمیز را به عنوان آموزهی سعادت بخش خود داشته باشد، بلکه منظور این است که روستا نشینی و بیابان گردی که در آن زمان غالباً از فرهنگ و آداب و أحکام اسلامی بدور بوده و و مستلزم ناآگاهی از دین و ترک کلّیّهی أحکام دینی بوده است، مذموم و ناپسندیده است و چنین روستا نشینانی غالباً چیزی از دین و انسانیّت نمیدانند، و بدیهی است که زندگی چنینی مانند زندگی حیوانات است و باید مورد مذمّت دینی قرار گیرد که برای سعادت و راهنمائی بشر آمده است، و لذا در صورتی که در روستا همان امکاناتی باشد که در شهر است و یک روستائی و بیابان گرد مانند یک شهری بتواند از دین و آموزه های آن آگاهی پیدا کند و به فرهنگ و أحکام اسلام آشنا شود، تردیدی نیست که چنین روستانشین و بیابان گردی مصداق «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً» نیست، و همین طور شکّی نیست که بودن و زندگی کردن در چنین روستائی و بازگشت به چنین زندگانی پس از هجرت به نجف و قم و مکّه و مدینه، مورد مذمّت قرآن و أهل بیت علیهم السّلام نیست، کما اینکه اگر کسی در مرکز تهران و قم و نجف و مکّه و مدینه زندگی کند و خودش را در خانه بی دینی اش محصور کند و چیزی از دین و أحکام دینی نداند در معنی و ملاک، مصداق «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً» است و نمیتوان فرقی بین او و بیابان گردی که هِرّ را از برّ تشخیص نمیدهد گذاشت.
پی نوشت:
1.اصول کافی ج 2 ص278
2.توبه 97
3.توبه 98