بسم الله الرحمن الرحیم
چهل سال است میجنگند با ما
در آستانۀ چهلسالگیِ انقلابِ اسلامی ایران
چهل سال است یک جانِ خبردار عبایی بر تن و سر، زیرِ دستار
دلش خاکی، ز غربِ آتشیندَم طلوعی کرده بر مرزی گهربار
در آن روزی که بر سُکّانِ این خاک مسلّط بود سلطانی ستمکار
همان شاهی که در بندِ تکبّر اسیری بود جاویدان گرفتار
دلش خوش بود بر جاوید شاهی که سر میزد ز لبهای سبکسار
رکوعِ بندگان را از خداوند به سوی خود طلب میکرد طرّار
کسی که بوسه میزد دستِ او را لقب میداد سرهنگ و سپهدار
تفرعُن بُرده بود او را به جایی که مصرش بود جنّت، نیل، انهار
دمادم میگرفت از دستِ شیطان شرابِ شهوت و افیونِ اِدبار
اسیرِ غفلت و زندانیِ جهل دلش از بغضِ دین، لبریز و سرشار
به تخت و تاج، دلبسته، تو گویی که عالَم نیست غیرِ برقِ دینار
زنان و دخترانش، از تمدّن ندیده هیچ جز سرخابِ رخسار
نگینِ شرم را گُم کرده، امّا نه در دل، عزمِ پیجویی و جُستار
چنان مغلوبِ نامِ غرب گشته که اصل و ذاتِ خود را کرده انکار
ترقّی نیست جز دامانِ کوتاه تحجّر نیست جز جلباب و شلوار
زنان باید چنان جامه بپوشند که در افرنگ، نسوانِ تبهکار
چنان گردند در پوشش که انگار نه انساناند و ایرانی، نه دیندار
از آن دربار، دینداری چه آید ؟ که شاهش روز و شب، مست است و خمّار
ز مالِ مردمِ مسکین و مظلوم ملوّن کرده طاق و سقف و دیوار
سگِ سلطان، طبیبِ خاص دارد مبادا که شود یک لحظه بیمار
رعیت گرچه محتاج و فقیرند دَمادَم در بلا، خونِ جگر خوار
تمامِ مملکت گردد فدای فروغِ دُرِّ تاج و تختِ دربار
ندید از پهلَوی خیری رعیت مگر جُهّال و اهلِ فسق و اشرار
اگر از ظلم و بیدادی گریزان مشو مغلوبِ تبلیغاتِ فُجّار
بخوان تاریخ و از تحسینِ ظالم زبان را در دهان، خاموش بگذار
خمینی را جهان، روزی شناسد که شب گردد دَمِ شیطانِ غدّار
خمینی گر نبود امروز، دنیا نمیشورید بر حکّامِ جبّار
مشو نومید از اسلام و قرآن مکن طیِّ مسیرِ نفی و انکار
چهل سال است مردی از تبارِ رسولالله و اهلِ بیتِ اطهار ،
به مظلومانِ عالَم، داده وعده که مهدی میشود روزی جهاندار
اگر امروز مهدی را نجوییم دو عالَم در عذابیم و زیانکار
چهل سال است کز نورِ خمینی جهان گشته عدالت را خریدار
اگرچه فکرِ طاغوتی هر از گاه به هر بیغوله میگردد پدیدار
خدا را شکر کاصلِ حاکمیت بَری از راهِ طاغوت است و بیزار
درختی که ثمر بسیار دارد کجا عاقل زند بر ریشهاش نار ؟
به اصلِ پاک، هر کس که تبر زد نباشد باغبانی را سزاوار
به جمهوری اسلامی نتازد هر آنکس را بُوَد وجدانِ بیدار
به آنکه مشیِ اسلامی ندارد بُوَد واجب در این ایّام، پیکار
چهل سال است که نامِ خمینی زده بر پوزِ استکبار، افسار
که امریکا و اذنابش بدانند که آخر میرود حق سوی حقدار
مبادا چشمِ اسرائیلِ غاصب بمانَد بیگزند از دورِ پرگار
همین بوده جهان را سنّتِ حق که بر عدل است سیرِ چرخِ دوّار
چهل سال است مظلومینِ عالَم رهیدند از دروغِ جبرِ اعصار
چهل سال است میجنگند با ما چنان کفتارِ بیعار و سگِ هار
نمیدانند، یارانِ خمینی شجاعاند و شهادتجو، نه مُردار
چهل سال است بغضِ امّتِ کفر به ناکامیِ خود بوده عزادار
الهی از پسِ هر فتنۀ کور شود چشمانِ دشمن، زار و خونبار
الهی انقلابِ ما سرانجام کند با مهدیِ موعود دیدار
من الله التوفیق
حمیدرضا شیرعلی