مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب امیر فقیران
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
امیر فقیران

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

امیر فقیران - 1

گرمای خرماپزان است. عرق از سر و روی افراد چون ابر بهاری می‌بارد. زنی تنها از دور به چشم می‌خورد. مشک سنگینی به دوش گذاشته و به سوی خانه می‌رود. نفس‌های کوتاه‌کوتاه می‌زند و پایش را روی زمین خاکی می‌کشد. مردی به سرعت به سمتش حرکت می‌کند. لباسی وصله‌دار به تن دارد و عمامه‌ای رنگ و رو رفته به سر. نزدیک که می‌رسد دست ادب روی سینه می‌گذارد و می‌گوید: 
مرد: سلام خواهر. اجازه بدید کمک کنم. 
زن لبخندی ضعیف می‌زند و مشک را به مرد می‌سپارد. به مقصد که می‌رسند مرد مشک را تحویل زن می‌دهد و می‌گوید:
مرد: خواهرم! چرا خودتان آب می‌آورید؟ شوهرتان کجاست؟
زن: خدا علی بن ابیطالب را لعنت کند که شوهرم را به جنگ فرستاد. مرا بیوه و فرزندانم را یتیم کرد. فقر مجبورم کرده در خانه مسلمین کلفتی کنم تا یتیمانم شکم گرسنه به بالش نگذارند.  
مرد سرش را پایین می‌اندازد، خداحافظی می‌کند و به سرعت محو می‌شود. زن در خانه را می‌بندد. چند دقیقه بعد، مرد با زنبیلی پر از غذا نمایان می‌شود. اطرافیان می‌خواهند زنبیل را از او بگیرند اما او می‌گوید: «چه کسی بار مرا در قیامت خواهد برداشت؟»  
آرام در می‌زند. صدای زن می‌آید: کیستی؟
مرد: همان که مشک آب برایت آورد. در را باز کن، برای بچه هایت طعام آورده‌ام.
زن: خدا خیرت دهد برادر و حقم را در قیامت از علی بن ابیطالب بستاند.
ادامه دارد ...
#علی_بهاری


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما