مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب نذر خدمت
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن

حقیری هستم. از تاریخ 20 مهر 1400 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 4 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
نذر خدمت

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01
در پرونده محرّم

این پرونده را با 338 اثر دیگر آن ببینید

نذر خدمت

 

کنار دیوار ایستاده بود و به محض اینکه کسی کفش هایش را در می آورد، برمی‌داشت و با دستمال نمدار که سفیدی اش به خاکستری می‌رفت تمیز می‌کرد و توی قفسه‌ی کفشها می‌گذاشت.

 حاج علی خادم مسجد آمد دم در آبدارخانه و صدا زد: «مهدی بابا، بیا یه چائی بخور خسته شدی.»

 روبه مردی که روی تک صندلی فلزی سیاه کنار آبدارخانه نشسته‌بود‌ و داشت چای داغش را هورت می‌کشید گفت:  «پارسال مادرش نذر می‌کنه تا وقتی آقا دکتر بشه، دهه ی اول بیاد کفشای عزادارا رو جفت کنه.»

 دو تا کیک از سینی‌ روحی که تا سرش کیک یزدی چیده بود، برداشت و گذاشت توی  یک بشقاب استیل کوچک و استکان چای را پر کرد و گذاشت کنارش. بشقاب را برداشت و در آبدارخانه را باز کرد: «پارسال خیلی چموشی می‌کرد و از زیر کار در می‌رفت، اما امسال خدا رو شکر آقاشده، آقا.»

مهدی سر تکان داد و به طرف آبدارخانه رفت.

استکان خالی چای را گذاشت روی میز.

 - :«اینم از روضه ی امشب! مهدی بابا داری میری یادت نره  ظرف غذای نذری رو برداری!»

 کلید را توی قفل در چرخاند. چراغ را روشن کرد. ظرف یک بار مصرف غذا را کنار قاب عکس روی پیشخوان آشپزخانه گذاشت: «بیا مامان! اینم نذری امشب.»


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما