من از بچگیم دوست داشتم کاسب باشم البته الان نویسندهام ولی خوب خدا رو شکر. درسته پولش کمتره ولی به جاش دردسرش هم بیشتره. خلاصه آقا کاسبی خیلی خوبه. ما تو محلهمون یه کاسب داشتیم که میوه میفروخت. وقتی میرفتی ازش یک کیلو پرتقال بخری - اون وقتها مثل الان نبود که دونهای و شیفی و قاچی خرید کنیم. از پدر بزرگها بپرسید میدونن. اون موقعها کیلویی خرید میکردیم و هر کیلو معادل هزار گرم بود - خلاصه یک کیلو پرتقال میذاشت توی پاکت و بعد میذاشت روی ترازوی سنگی. اون سمت ترازو هم یه سنگ یه کیلویی میذاشت که البته بعدا فهمیدیم 950 گرمه. ترازو به سمت سنگ پایین میرفت. یعنی چی؟ یعنی میوه توی پاکت کمتر از یک کیلوئه. لابد بقیه داستان رو حدس زدید. اون بنده خدا هم میرفت چند تا پرتقال میذاشت تو پاکت که میزون بشه. نه خیر؟ این میوهفروش محله ما به جای این که پرتقال بذاره تو پاکت، آن چنان رونقی ایجاد میکرد - ببخشید اشتباه شد - آن چنان با دستش محکم میکوبید روی سر این میوهها که پرتقالها از ترس به هم دیگه میگفتن «بچهها یه خورده شُلتر بشینید یک کیلو بشیم. الان میزنه نکتارمون میکنه.» این میوهفروش منصف! بالای سر مغازهاش نوشته بود «اگر روزی دست خداست حرص و طمع واسه چی؟» سمت چپ هم یه تابلو چسبونده بود که «وَیلٌ لِلمُطَفِّفِینَ» یعنی وای بر کمفروشان. خدا بیامرز خیلی خودش عمل نمیکرد بیشتر مُروج دین بود. خدا رحمتش کنه و از تقصیر همه مون بگذره. بگذریم.
کاسبی از مشاغل مهمه که البته آسیبهای جدیای هم به همراه داره. متاسفانه بعضی کاسب ها هستند - البته تعدادشون خیلی کمه. شاید کلا دو نفر - که گاهی دروغ میگن. مثلا بهش میگی: «آقا ببخشید این لباس زنونه رو واسه خانمم می خوام. کیفیتش خوبه؟» میگه: «بله آقا خودم بردم، پوشیدم راضیم.» میگم آخه مرد حسابی تو 700 گرم سیبیل داری کجا این بولیز دامن رو پوشیدی؟ خوب مجبوری خالی ببندی؟ یا مثلا دست فروشه کلوچه دستش گرفته. روی کلوچه نوشته تولید شده در شهرک صنعتی شکوهیه قم. بعد میگه بدو بدو کلوچه دارم داغ داغ. همین الان از لاهیجان رسید. آخه بزرگوار! نمیگی مردم دیگه انقدر سواد دارن بتونن آدرس کارخونه رو بخونن. بعدش هم از لاهیجان با منوریل هم بفرستند تو راه سرد میشه. چطور میگی داغ داغه؟ همین جا هم جا داره خسته نباشید بگم به همه برو و بچه های پروژه منوریل قم که واقعا کار بی نظیری در کشور دارند می کنن!!
مورد دیگه ای که تو بعضی کاسب ها - البته فقط بعضی هاشون خداییش کلا تو کشور سه نفر این طوری اند - وجود داره اینه که وقتی یه خالی رو می بندن تا تهش می رن جلو و بی خیال نمیشن. مثلا هفته پیش رفته بودم فلافلی. قبل از این که ساندویچ رو گاز بزنم گفتم: «بذار لاش رو باز کنم ببینم چی توشه؟» لای قرص رو که باز کردم یکهو دیدم عه! یک کفشدوزک خوشگل نشسته. به صاحب مغازه گفتم: «داداش تو قرصت کفشدوزکه.» گفت: «کو؟ ببینم» نشونش که دادم - با یه خنده ملیح از همون ها که انگار شب خوابیده و صبح بلند شده و اصلا خبر نداشته کفشدوزک تو مغازشه - گفت: «نه داداش! این نخوده.» گفتم: «مرد حسابی قرمزه!» گفت: «این نخودها جدیده. محصول پژوهشکده رویانه. اصلاح ژنتیکی شده.» گفتم: «آخه خالی بند! رویان گوسفند می زنه نه نخود. بعدش هم ببین این بال داره.» گفت: «میدونم داداش. این نخودها رو با کاهو پیوند زدند، این طور شده.» خلاصه دیدم یکی به دو کردن باهاش به جایی نمیرسه اومدم از مغازه بزنم بیرون دیدم توی یخچالش، روی همه دلسترهاش یه برچسب زده که روش نوشته: «دلستر رژیمی، بدون قند، بدون گاز، بدون طعم.» گفتم: «داداش خداییش آب بارون هم دیگه این قدر خالص نیست.» گفت: «نه این ها رو اوستام از ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی میاره.» دیگه من هم حال نداشتم بگم پس چرا مال همون شرکتیه که میگه دوغش رو بدم، شیرش رو بدم یا ماء الشعیرش رو، خلاصه وقتی دیدم کلا آدمیه که تخیلش خیلی قویه بهش گفتم: «تو اشتباهی اومدی فلافلی. باید نویسنده میشدی.» حالا دارم باهاش صحبت های اولیه رو میکنم. ایشالا اگه اوستاش بذاره از هفته بعد به تیم نویسندگی خودم ملحقش میکنم. اینه که گاهی خالیبندی و بیانصافی پایان خوشی داره!
راستی ما همون جور که کاسب بی انصاف داریم کاسب های منصفی هم داریم که خیلی کارشون درسته. همونها که وقتی میخوان جنس رو بکشن رو اون طرف ترازو هم یه پاکت میذارن که فقط پول جنس رو از مشتری بگیرن نه پاکت. همون کاسبهایی که یه جنس رو با قیمتهای مختلف میدن چون میگن دو بار خریدیم و هر بار قیمتش فرق میکرده. از همون هایی که نمی دونن احتکار یعنی چی؟ از همون هایی که دستشون به خیره و چشمشون به آسمون خدا. از همونها که کاسب طراز گام دوم انقلاب اسلامیاند و سبک زندگی و تجارتشون کاملا ایرانی - اسلامیه. از همونها که ... بگذریم. توفیق رفیقتان
مطالب مرتبط
مشکلات انقلاب کمتر از مشکلات قبلیست اما باید همیشه هشیار بود فرهنگ جهاد و شهادت از دفاع مقدس تا اردوی جهادی ادامه راه شهدا انقلاب اسلامی از آرمانهایش فاصله نمیگیرد حیلههای دشمن روش سنجش عدالتخواهی جامعه: محکم برداشتن گام دوم انقلاب با نگاهی به تجربیات گذشته همت مسولین برای زیباتر نشان دادن شعارهای فطری انقلاب رسالت علوم انسانی در گام دوم نقد پذیری مسئولان حکومتی انقلاب اسلامی آغازگر عصری جدید و پویا انقلاب ، مردم، ارزش ها انسانی بینهایت: تالی فاسد آزاد شدن حجاب انقلابی میانه رو، اما متهم به خشونت طلبی تعلیم حق و اهل حق، جاویدان و ماندنی است مکتب بسیج بسیجی کجا حاضر است ؟ بسیجی اهل جهاد است. اردوی جهادی روزگار قدیم اسلام مخالف حضور زن در جامعه!؟ دلزدگی از انقلاب یا دلزدگی از مسئولین؟؟؟ چراغ موشی پیشرفت پزشکی السابقون گوش شنوا برای انتقادهای تو مقام مملکتی پیشنهاد شرکت در اردوی جهادی جوان بسیجی آفرین به جهادگران! اتوبوس آزاد! زیانی که هم مادی است هم معنوی! تولید در وقت اضافه! چاه و راه! یک، دو و ...! علم طلاست گام برداشتن برای دهه ای دیگر * سرو خرامان * پسرم برو عقبگرد یعنی عقبماندگی راضی عزت و اقتدارطلبی: جمهوری اسلامی، حلوا یا کیک تولد! سنگ گرانبها لزوم وجود جوانان در جامعه غصه ها و قصه های محله ثبات قدم مسئولان در آرمانهای انقلاب رهبری و آینده کشور استقامت و پایداری هم استقلال، هم پیروزی! حجاب اجباری در صدر اسلام تکیه بر عناصر وطنی امام آمد ممنوعیت توقف و رکود یک شبی که هزار شب می شود پاداش عفت حجاب، امری فردی یا رفتاری اجتماعی؟ پوشش زن او را زیباتر میکند فلسفه وجوب حجاب زنان در نماز علت گریزان شدن مردم از حجاب حجاب مصونیت است حجاب و امنیت اجتماعی حجاب و امنیت معنوی در جامعه آیا اختیاری شدن حجاب عاقلانه است؟ حجاب اجباری، دروغ و مغلطه ای بزرگ است قانون حجاب، قانونی غلط؟! کشف حجاب و برداشتن روسری در خیابان از منظر دموکراسی مقایسه مقابله با حجاب و مقابله با کشف حجاب رضاخانی حجاب اقلیتهای دینی در صدر اسلام قانون حجاب در مورد اقلیتها تاوان یک فانتزی رابطه حجاب و غیرت مردم رابطه حجاب و رضایت جنسی مردان از همسران خود حجاب نماد قداست، حرمت و منزلت زن است