مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب خاطرات تبلیغ در کردستان(قسمت آخر)
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
خاطرات تبلیغ در کردستان(قسمت آخر)

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ پنج‌شنبه, 23 آذر 02


 

ارتباط با بچه‌ها، شوخی، بذله‌گویی و کلاس‌داری، لذت‌بخش است و برای همین، گذر زمان را حس نکردم. به خودمان که آمدیم، دیدیم اذان مغرب و عشاء را گفته‌اند. نماز را با استقبال اندک مردم شیعه و عدم استقبال اهل سنت خواندیم. کلّا در آن ایام کمتر پیش آمد ببینم اهل سنت به ما اقتداء کنند. همیشه ما ماموم بودیم و آنها امام. اقتدای دو روحانی شیعه به امام سُنّی هم باعث اعتمادسازی و اقتدای متقابل نشد! بگذریم. شام را منزل خادم مسجد دعوت بودیم و راهی شدیم. بنده خدا کلی هزینه کرده و غذا را از بیرون آورده بود. هر چند دقیقه یک بار می‌گفتیم: «به خدا راضی به زحمت نبودیم» و او هم می‌گفت: «خواهش می‌کنم حاجی آقا! رحمته.»

آن جا دیگر همه شیعه بودند؛ هم خودش و هم اعضای خانواده‌اش و هم دو دوستش.

بحث‌مان حسابی گل انداخت. می‌گفتیم و می‌خندیدیم. کاملا غافل از اینکه شب تاسوعا است و اندکی حرمت نگه داشتن هم بد نیست. البته انصافا غافل و ظلوم و جهول بودیم نه عامد و عنود و لجوج!

یکی از دو دوستش، از مردسالاری شدید کُردها گفت و از زن‌سالاری لطیف ترک‌ها. می‌گفت: «ترک ها از کُردها موفق‌ترند. چون زنان حکومت می‌کنند و مردان فرمان می‌برند ولی کُردها این طور نیستند. مردان‌شان، دوراندیشی ندارند و هر چه در می‌آورند خرج می‌کنند.»

صاحب‌خانه هم از بی‌اهتمامی شورای روستا می‌گفت. معتقد بود چون شیعه است و شورا سنی‌، تیر برق را تا دم در خانه بغلی آورده‌اند ولی به منزل او نرسانده و به خاطر همین جلوی در خانه‌اش تاریک است. از علاقه‌اش به حضور در سوریه گفت و ضرورت مقابله با تکفیری‌ها. می‌گفت: «خدا وکیلی اگه آشنا دارید، منو معرفی کنید می خوام برم.» ما هم گفتیم: «خدا وکیلی آشنا نداریم. بی‌خیال شد و دیگر اصرار نکرد.»

شام خوردیم و دوباره به مسجد رفتیم برای اقامه عزای تاسوعایی. سخنرانی را دوست گرامی بر عهده داشت و انصافا هم موفق بود. مداح گرامی هم روضه‌خوانی کرد و سینه‌زنی. شنیده بودم اهل سنّت بخاطر اعتقاد به سنی بودن ام البنین، ارادت خاصی به حضرت عباس علیه السلام دارند و شاید همین باعث شد حضور فعال‌تری نسبت به شب گذشته داشته باشند.

دوست گرامی پس از سینه‌زنی، دعا کرد و از مردم حلالیت طلبید. راننده دم در منتظرمان بود. از مردم و به ویژه جوانان خداحافظی کردیم و رفتیم. و پرونده تبلیغ محرم 96 هم بسته شد.

لینک همین مطلب: «https://www.cloob.com/u/ensan73/129590873»


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما