تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
چرخی در دهلی - 2
فارغ از این موضوع که عملا خیابانها را به دستشویی عمومی تبدیل کرده و شعار «شهر ما خانه ما» را به شعار «شهر ما، توالت خونه عمهمون» بدل ساخته موضوع دیگری هم قابل اشاره است و آن هم زیست مسالمتآمیز حیوان و انسان در کنار یکدیگر است.
در دهلی، پایتخت هند، شما میتوانید گاوهای زیادی را در خیابان ببینید که از برگ درختان بین بلوار، تغذیه و در همان محل، کود حیوانی تولید میکنند و آسفالت خیابان پایتخت را رنگین میسازند ولی کسی جرات نمیکند آنها را به بیرون از خیابان هدایت کند، زیرا گاو برای هندوها محترم است و نباید مورد تعرض قرار گیرد.
بارها این صحنه را دیدم که نصف خیابان در اختیار چند گاو گرسنه بود که داشتند از خجالتِ درختهای خیابان در میآمدند و نیمه دیگر را بنز و تویوتاهای وارداتی پوشانده بود. یعنی تاپاله گاو زیر چرخ ماشینی میرفت که به پول ما، چند صد میلیون تومان قیمت داشت! این یعنی توسعه نامتوازن!
اما جُدا از شوخی، هندوستان کشوری است که توسعه نامتوازن را برگزیده است. یعنی در بخشهایی رشد چشمگیر دارد مانند آی تی، نرم افزار، داروسازی و موشک اما در برخی بخشها نتوانسته است نمره قابل قبولی کسب کند مثل توزیع امکانات، نظافت و زیبایی.
به خلاف کشور ما که انصافا پس از انقلاب در توزیع امکانات و محرومیتزدایی از روستاها و شهرهای کوچک و نیز زیباسازی شهری، با همه اشکالات، نمره قبولی میگیرد.
البته این تفاوت در توسعه ممکن است به خاطر جمعیت هم باشد. به هر حال هندوستان کشوری است که پانزده برابر ما جمعیت و تنها دو برابر ما وسعت دارد!
دیگر از پیادهروی در دهلی خسته شده بودیم و باید به خانه برمیگشتیم. به نظر میرسید بویی که در هوا بود، احساس خستگی را به ما منتقل میکرد! شاید باورپذیر به نظر نرسد ولی حجم ادرار در سطح شهر به قدری بالاست که وقتی خشک میشود و باد، آمونیاک موجود در آن را در هوا پخش میکند، کاملا بوی ادرار را استشمام میکنید!
راستی برای آن که مخاطب، فحش ندهد ماجرای کیف استادمان را هم جمعبندی کنم. در دقیقه هشتم آن ویدئو، شخصی آمد و کیف را برداشت ولی متاسفانه فقط دستش پیدا بود. هر چه فیلم را عقب و جلو کردیم نتوانستیم بقیه اعضای بدنش را و به خصوص صورتش را ببینیم. بنابراین ناامید و افسرده به اتاقمان برگشتیم.
آقای حمیدی – روحانی هندی که فارغ التحصیل المصطفی در قم بود و برای تبلیغ به کشورش بازگشته و مسئولیت آموزش مدرسه را داشت – حدس زده بود کار چه کسانی باشد.
ظاهرا کار یکی از اهالی همان ساختمانی بود که بچه ها در شب اول، توقف کوتاهی جلوی درش داشتند و در همان توقف، کیف استاد گم شده بود. ب
نابراین بدون اطلاع ما با مدیر ساختمانشان صحبت کرده و به آن ها گفته بود بیایید کیف را تحویل دهید و اجازه ندهید بین مسلمان و هندو، اختلاف شود.
مدیر هندو مذهب هم منطقی رفتار کرد و کیف را صحیح و سالم به استاد بازگرداند. می گفت دزدیای در کار نبوده و میخواسته از سرقت کیف جلوگیری کند!
به هر حال نیتش هر چه بود، خدا را شکر کیف صحیح و سالم برگشت.