زن دانشمند یا بانوی خانهدار؟
گزینش همسر یکی از پیچیده و مهمترین مراحل زندگی هر جوانی است. هر پسری که به سنّ ازدواج میرسد ، باید خود را برای خواستگاریهای گوناگون و گزینش دختر مناسب آماده کند. اما سوال اصلی اینجاست که با چه دختری باید ازدواج کرد و کدام ویژگیها نقش مهمتری در کیان خانواده دارند؟ برخی از پسران که خود تحصیلات عالی دارند و به فعالیتهای علمی و پژوهشی مشغولند، ترجیح میدهند با دختری ازدواج کنند که او هم در مراحل بالای علمی باشد تا با داشتن افق فکری نزدیک به هم بتوانند زندگی شیرینتری را تجربه کنند.
مشکل جایی پدید میآید که بسیاری از دختران دانشمند و پژوهشگر، از مهارتهای زندگی زناشویی بیبهرهاند و نمیتوانند توقعات معمول را برآورده سازند. مهارتهایی مثل آشپزی، خانهداری و تربیت فرزند در این دختران کمتر دیده میشود، زیرا آنان تمام نوجوانی و جوانی خود را صرف مطالعه و پژوهش کردهاند و طبیعی است از این مهارتهای کاربردی و مهم بهرهمند نباشند! از سوی دیگر، ضرورت این مهارتها به گونهای است که هر پسری و لو آن که عاشق دانش باشد و دختر فرزانه را ترجیح دهد، نمیتواند از آن چشم بپوشد و از همسرش توقع انجامش را نداشته باشد!
اینجاست که پسران علمجو، در دو راهی قرار میگیرند: از یک سو با گزینش یک همسر پژوهشگر، میتوانند زندگی با فردی همسو و همراه را تجربه کنند و از سوی دیگر، باید رنج زندگی با کسی را تحمل کنند که فاقد مهارتهای اولیه زندگی زناشویی است. ممکن است این جا اشکال شود که اساسا چه کسی این دو گانه را مطرح کرده است؟ چه کسی گفته است دختر یا زنِ زندگی است یا بانوی روشنفکر؟ می توان مواردی را یافت که هر دو وظیفه را در کنار هم به خوبی پیش بردهاند و مشکلی هم ایجاد نشده است.
بله، البته این سخن درستی است و اگر کسی بتواند چنین همسری بیابد، خیر دنیا و آخرت نصیبش شده است! ولی محل نزاع ما در جایی است که نمیتوان هر دو را با هم داشت و در نهایت باید دست به گزینش زد. خصوصا آن که در مواردی حتی اگر دختر خانم مهارتهای خانهداری و زناشویی را بداند، اما علاقه به فعالیتهای بیرونی عملا وقت چندانی برای او باقی نمیگذارد تا کارهای منزل را پیش برد و تکلیف الاهیاش را به سرانجام رساند.
سختیهای زندگی با بانوانی که دل در گروی کارهای بیرون از خانه دارند و خانهداری را کسر شان خود میدانند یا اساسا بلد نیستند، معمولا پس از تولد فرزندان، بیشتر خود را نشان میدهد، زیرا تا زمانی که دو طرف، زن و شوهرند و هنوز پدر و مادر نشدهاند، ممکن است بتوانند با توافق و همدلی از پس وظایفشان برآیند اما پس از تولد فرزند، دیگر نمیتوان به وضع و سیاق سابق ادامه داد. توجه و توانی که باید صرف تربیت فرزند شود اساسا متفاوت از پیش از آن است و دیگر چندان با فعالیتهای بیرون از منزل قابل جمع نیست.
ممکن است خواننده محترم بگوید ما دیدهایم مواردی را که بانوی منزل، هم به خانهداری و تربیت فرزندان میرسد و هم به فعالیتهای بیرون از منزل. در پاسخ باید گفت اولا وجود استثناء، قاعده عام را نقض نمیکند. ثانیا باید دید چنین بانوانی چگونه از پس کار سنگین تربیت فرزند برمیآیند؟ آیا صرف رشد زیستی بچه، نشاندهنده موفقیت والدین در تربیت است یا مسائلی فراتر از آن مطرح است؟ این که مادر دوشادوش پدر، سر کار برود یا به هر طریقی به فعالیتهای بیرونی مشغول باشد و بچه را به مهدکودک بسپارد، یعنی رسالت مادریاش را به بهترین شکل انجام داده است؟ تربیت مهد کودک، آیا بچه را از پرورانده شدن در دامان مهر و محبت مادری، بی نیاز میکند؟ آیا بچهای که به خاطر علاقه مادر به کار بیرون از منزل، از تمام 24 ساعت شبانهروز، فقط شبها موقع خواب، مادر خودش را میبیند، از نظر روانی، کاملا سالم خواهد بود؟ آیا این کودک، در آینده دچار کمبود محبت و مشکلات متعدد پس از آن نخواهد شد؟
اینها و دهها سوال و اشکال دیگر نشان میدهد که ازدواج با دخترانی که کار بیرون از خانه را به همسرداری ترجیح میدهند اگر چه ممکن است در سالهای اولیه ازدواج به خصوص برای پسرانِ علمدوست، دلپذیر باشد اما در آینده و به خصوص بعد از تولد فرزند، آنها را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد. بنابراین عقل حکم میکند در دو راهی خانهدار و فعال اجتماعی، خانه را برگزینیم.
--------------------------------------------------
برای دیدن مطالب مرتبط:
نقد جریان فمینیسم؛اجتهاد در اصول یا انفعال در فروع؟
نقدی بر مصاحبه خانم فائزه هاشمی
نقد جریان فمینیسم؛زن و مسالهای به نام تساوی
نقد جریان فمینیسم؛ژاپن عاقل، ایرانِ غافل